نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 9 صفحه : 446
و نسبت منافقين با
اينكه در ميان مؤمنين قرار داشتند و جزو ايشان بحساب مىآمدند در نزول قرآن بر
ايشان دورتر از نسبت مشركين و اهل كتاب كه نبود، پس چطور قرآن نزول آيه را بر
مشركين و اهل كتاب نسبت مىدهد و شما هيچ وحشتى نمىكنيد، اما اينجا كه نزول آن را
به منافقين نسبت داده تعجب و اشكال مىكنيد؟.
نزول و انزال
و تنزيل گاهى به عنايت انتهاء با كلمه الى متعدى مىشود و گاهى به
عنايت بلندى و آمدن از بالا با كلمه على متعدى مىگردد، و در تعبيرات
قرآن هر دو جورش بسيار آمده. و منظور از نازل شدن كتاب به قومى و يا بر قومى اين
است كه آن كتاب (آن آيه، آن سوره) متعرض حال آن قوم و بيان مطلبى در باره ايشان
شده، كه در دنيا و آخرتشان سودمند مىباشد.
و اما اشكال
سوم كه بر حذر بودن كه يك حالت درونى و جدى است با استهزاء چطور مىسازد؟ بعضى[1] از آن اينطور جواب دادهاند كه از
جمله(قُلِ اسْتَهْزِؤُا) برمىآيد كه حذر
ايشان جدى نبوده بلكه بعنوان استهزاء حالت حذر و ترس به خود مىگرفتهاند.
و اين جواب
صحيح نيست، زيرا آيات بسيارى كه قبل از اين آيات در سوره بقره و نساء و سورههاى
ديگر در باره ايشان نازل شده و بسيارى از نيات سوء آنان را فاش كرده بود همه دلالت
دارند بر اينكه حذر و ترس منافقين جدى بوده نه بعنوان استهزاء.
علاوه، خداى
تعالى تعبيراتى در باره ايشان كرده كه همه از ترس واقعى آنان حكايت مىكند، مثلا
در سوره منافقين فرموده: (يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ-) از هر صدايى
مىترسند و خيال مىكند عليه آنهاست [2]
و در سوره بقره آيه 19 مثلى در باره ايشان آورده و
فرموده:
(يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ-) انگشتان خود
را در گوش خود مىگذارند از ترس صاعقه كه مبادا عذابى باشد كه بر ايشان نازل
مىشود .
و حق مطلب
اين است كه استهزاء منافقين همان نفاقشان بوده، كه در ظاهر و به زبان اظهاراتى
مىكردهاند كه مخالف با عقيده باطنيشان بوده، آيه شريفه(وَ إِذا
لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ
قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ)[3] هم اين معنا را
تاييد مىكند.
و اما اشكال
چهارم كه صدر و ذيل آيه با هم نمىسازد، جوابش اين است كه آن چيزى