نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 8 صفحه : 194
ساخت، روزى داد و ...
اشكال اين
قول اين است كه گر چه ما نيز قبول داريم كه جمله(ثُمَّ
اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ) به منزله كنايه است، و ليكن كنايه بودن
منافات ندارد با اينكه يك حقيقت و واقعيتى اين تعبير را ايجاب كرده باشد، و استواى
پروردگار بر عرش از قبيل سلطنت و استيلا و ملكيت و امارت و رياست و ولايت و سيادت
دائر ميان خود ما امرى اعتبارى و قراردادى و خالى از حقيقت نبوده باشد، درست است
كه ظواهر دينى از حيث بيان نظير بيانات ما و به صورت امورى اعتبارى است، و ليكن
خداى سبحان در همه اين بياناتش حقايق و واقعياتى را بيان مىكند.
به عبارت
ديگر گر چه معناى ملك و سلطنت و احاطه و ولايت و امثال آن در خداى سبحان همان
معنايى است كه ما خود از اطلاق اين الفاظ نسبت به خود مىفهميم، و ليكن مصداقها
با هم متفاوتند، مصاديق اين الفاظ در نزد خداى تعالى امورى واقعى و حقيقى و لايق
به ساحت قدس اويند، و در نزد ما اوصافى ادعايى و ذهنى و امورى اعتبارى و قراردادى
هستند كه به اندازه يك سر سوزن از عالم ذهن و وهم به خارج سرايت نمىكنند، مثلا ما
اگر كسى را رئيس خود مىناميم از اين باب است كه تابع اراده و تصميم اوييم، نه
اينكه راستى جامعه ما بدنى است و او رأس (سر) آن بدن است. و همچنين اگر كسى را عضو
اجتماع مىخوانيم براى اين نيست كه او راستى دست جامعه و يا دل آن است، بلكه از
اين باب است كه او نيز مانند دست و دل كه در تشكيل بدن مؤثرند در تشكيل اجتماع ما
تاثير دارد، و از همين جهت كه زندگى ما متشكل از يك مشت امور اعتبارى است خداى
تعالى در آيه(وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ
لَعِبٌ)[1] زندگى
دنيايى ما را لهو و لعب ناميده، چون مقاصد دنيوى ما و مال و اولاد ما و رياست و
حكومت ما جز عناوينى پندارى چيز ديگرى نيست و جز در عالم وهم، تحقق و واقعيتى
نداشته، و سر و دست شكستن ما براى بدست آوردن آن هيچ تفاوتى با مسابقه اطفال در
بازىهاى خود ندارد.
و حاشا بر
خداى سبحان كه زندگى ما را به خاطر اينكه امورى است وهمى بازيچه بشمارد، آن وقت
خودش هم مانند ما بازيگرى بوده باشد.
[اگر چه
تعبير استواء رحمن بر عرش تمثيل است ولى مبين حقيقتى نيز مىباشد كه
عبارت است از مقامى كه زمام جميع امور منتهى بدان است]
كوتاه سخن
اينكه فرمود:(ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ) در عين
اينكه مثالى است كه احاطه تدبير خدا را در ملكش مجسم مىسازد، بر اين هم دلالت
دارد كه در اين ميان حقيقتى