نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 634
اين افراد، فقط جهاد در راه خدا را نام برده،
براى اين بوده، مقام نياز به ذكر آن داشته، چون خداى تعالى در اين آيه در مقام اين
است كه به وسيله اين افراد دين خود را يارى دهد و اما مطلب دوم در باره جمله دوم
است و آن اين است كه اين جمله يعنى جمله: (لا يَخافُونَ
لَوْمَةَ لائِمٍ) ، ظاهر اين است كه متعلق به همه جملههاى قبلى باشد، نه
تنها به جمله آخرى (هر چند كه در چنين مواردى جمله آخرى قدر متيقن است) براى اينكه
نصرت دين با جهاد در راه خدا همانطور كه ملامت ملامت گران با آن مزاحم است و ملامت
گران ياوران دين را از هدر رفتن اموال و اتلاف نفوس و تحمل شدائد و ناملايمات
مىترسانند، همچنين با تذلل براى مؤمنين و تعزز براى كافران مزاحم است، ملامت گران
مزاحم اين كار نيز هستند براى اينكه از زخارف دنيا و وسائل شهوت و متاعهاى زندگى
چيزهايى دارند كه مؤمنين ندارند و ملامت گران افراد مورد بحث را ملامت مىكنند كه
آيا با فلان و فلان مرد تهى دست تواضع دارى و در باره فلان و فلان ثروتمند و
مستكبر تعزز و تكبر مىكنى؟ پس ملامت ملامت گران هم مانع جهاد در راه خدا است و هم
از تذلل براى مؤمنين و تعزز بر كافران جلوگير است و در اين آيه خبرى غيبى هست كه ان
شاء اللَّه به زودى در بحثى قرآنى و روايتى پيرامون آن سخن خواهيم گفت.
بحث
روايتى
[رواياتى
در مورد شان نزول آيات مربوط به دوست گرفتن يهود و نصارا]
در كتاب در
المنثور در تفسير آيه(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا
الْيَهُودَ ...) آمده كه ابن اسحاق و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم
و ابو الشيخ و ابن مردويه و بيهقى (در كتاب دلائل) و ابن عساكر همگى از عبادة بن
وليد روايت كردهاند كه گفت: عبادة بن صامت گفت:
بعد از آنكه
قبيله بنى قينقاع جنگ با رسول خدا 6 را آغاز كردند عبد اللَّه بن ابى بن سلول- رئيس
منافقين در آن تاريخ- اين واقعه را بهانه كرد تا در جنگ شركت نجويد و به خاطر آنان
توقف كند ولى بر خلاف او عبادة بن صامت نزد رسول خدا 6 شد و خدا و رسول را گواه
گرفت بر اينكه از امروز سوگندى كه من با بنى قينقاع داشتم لغو است و من از آن
سوگند و مردم آن قبيله بيزارى مىجويم، وى كه يكى از بنى عوف بن خزرج بود مانند
عبد اللَّه بن ابى با بنى قينقاع پيمان و سوگند داشت، ليكن به خاطر دوستى با خدا و
رسول و مؤمنين آن پيمان را لغو نموده، اظهار داشت من در برابر خدا و رسول او از
سوگند اين كفار و ولايت و دوستى با آنان بيزارى مىجويم[1].