نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 493
چون شعر چيزى به جز يك آرايش خيالى و مشاطهگرى و
همى نيست- تا بشود به هر چه شاعر گفته و هر ياوهسرايى كه به هم بافته تكيه نمود،
آن هم در مسالهاى كه قرآن كه(لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ
بِالْهَزْلِ) است، در آن مداخله كرده.
و اما اينكه
گفت پسران به پدران خود ملحقند، و به پدر مادرشان ملحق نمىشوند، بنا بر اينكه آن
هم مسالهاى لفظى و لغوى نباشد از فروع نسب نيست، تا نتيجهاش اين باشد كه رابطه
نسبى بين پسر و دختر با مادر قطع شود، بلكه از فروع قيمومت مردان بر خانه و
خانواده است، چون هزينه زندگى و تربيت فرزندان با مرد است (از اين رو دختر ما دام
كه در خانه پدر است تحت قيمومت پدر است، و وقتى به خانه شوهر رفت تحت قيمومت او
قرار مىگيرد، و وقتى خود او تحت قيمومت شوهر است فرزندانى هم كه مىآورد تحت
قيمومت شوهر او خواهند بود، پس ملحق شدن فرزند به پدر از اين بابت است، نه اينكه
با مادرش هيچ خويشاوندى و رابطه نسبى نداشته باشد).
و سخن كوتاه
اينكه همانطور كه پدر رابطه نسبى را به پسر و دختر خود منتقل مىكند مادر نيز
منتقل مىكند، و يكى از آثار روشن اين انتقال در قانون اسلام مساله ارث و حرمت
نكاح است، (يعنى اگر من به جز يك نبيره دخترى اولادى و وارثى نداشته باشم او ارث
مرا مىبرد و اگر او دختر باشد به من كه جد مادرى او هستم محرم است)، بله در اين
بين احكام و مسائل ديگرى هست كه البته ملاكهاى خاصى دارد، مانند ملحق شدن فرزند،
و مساله نفقه و مساله سهم خويشاوندان رسول خدا 6 از خمس، كه هر يك از اينها تابع
ملاك و معيار خاص به خودش است.
بحث علمى
ديگر [ (پيرامون حكمت ممنوعيت ازدواجهاى محرم در شرع مقدس اسلام)]
نكاح و
ازدواج از سنتهاى اجتماعى است كه همواره و تا آنجا كه تاريخ بشر حكايت مىكند در
مجتمعات بشرى هر قسم مجتمعى كه بوده داير بوده، و اين خود به تنهايى دليل بر اين
است كه ازدواج امرى است فطرى، (نه تحميلى از ناحيه عادت و يا ضروريات زندگى و يا
عوامل ديگر).
علاوه بر اين
يكى از محكمترين دليلها بر فطرى بودن ازدواج مجهز بودن ساختمان جسم (دو جنس نر و
ماده) بشر به جهاز تناسل و توالد است، كه توضيحش در اين تفسير مكرر داده شد و
علاقه هر يك از اين دو جنس به جذب جنس ديگر به سوى خود يكسان است، هر
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 493