نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 459
(فَإِذا أُحْصِنَّ) منظورش از
احصان كنيزان چيست؟ فرمود: اينكه دخول شود به ايشان- يعنى وطى شوند- پرسيدم اگر به
ايشان داخل نشده باشد، آيا حدى بر آنان نيست؟ فرمود: بله[1].
و در همان
كتاب از جرير روايت كرده كه گفت: من از آن جناب از معناى كلمه (محصن) پرسيدم،
فرمود: محصن مردى است كه براى خاموش كردن آتش شهوت خود كسى را دارد،- يا زنى و يا
كنيزى[2].
و در كافى به
سند خود از محمد بن قيس روايت كرده كه گفت: امام ابى جعفر (ع) فرمود: امير
المؤمنين (صلوات اللَّه عليه) در مورد مردان و زنان برده اينطور قضاوت فرمود كه
اگر يكى از آنان مرتكب عمل زنا شد پنجاه تازيانه بخورد، چه مسلمان باشد و چه كافر،
و چه نصرانى، و نبايد سنگسار شود و تبعيد هم نمىشود[3].
و در همان
كتاب به سند خود از ابى بكر حضرمى از امام صادق (ع) روايت آورده كه شخصى از آن
جناب از بردهاى مملوك پرسيد، كه مرد آزادى را قذف كرده،- يعنى نسبت زنا به او
داده، آيا حد قذف او نيز نصف حد قذف آزاد است؟- فرمود:- نه- بايد هشتاد تازيانه-
يعنى حد كامل قذف را بخورد، چون مساله قذف حق الناس است، و اما آنچه از گناهان كه
حق اللَّه عز و جل است حدش در مورد بردگان نصف حد آزادگان است. عرضه داشتم، چه
چيزهايى حق اللَّه است؟ فرمود: اينكه زنا كند يا شراب بنوشد، كه اينها از حقوقى
است كه حد مرتكب آن در بردگان نصف حد آزادگان است[4].
و در تهذيب
به سند خود از بريد عجلى از امام ابى جعفر (ع) روايت كرده كه از كنيزى پرسيدند كه
مرتكب زنا شده است، فرمود: نصف حد بر او زده مىشود، چه اينكه شوهر داشته باشد و
چه نداشته باشد[5].
و در الدر
المنثور كه ابن جرير از ابن عباس روايت كرده كه گفت: مسافحات به معناى زنانى است
كه علنا زنا مىدهند، و يار و دوست مىگيرند، و آن زنى هم كه تنها يك دوست دارد
جزء(مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ) است، و اضافه كرد كه
مردم جاهليت چنين بودند كه زناى علنى را حرام، و زناى پنهانى را حلال مىدانستند،
و مىگفتند زناى علنى از لئامت و پستى است، و اما آنچه پنهانى انجام شود هيچ
اشكالى ندارد، ليكن خداى تعالى در قرآن كريم اين
[1] ( 1 و 2) تفسير عياشى ج 1 ص 235 حديث 93 ط تهران المكتبة العلمية
الاسلاميه
[2] ( 1 و 2) تفسير عياشى ج 1 ص 235 حديث 93 ط تهران المكتبة العلمية
الاسلاميه
[3] فروع كافى ج 7 ص 238 چاپ تهران، دار الكتب الاسلاميه
[4] فروع كافى ج 7 ص 237 حديث 19 ط تهران دار الكتب الاسلاميه.