نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 278
نخواهد آمد (زيرا ممكن است يتيم با شاهدان وليش
توطئه كنند و مساله تحويل اموال را به كلى حاشا نمايند مترجم ).
حال كه اين
نكات را توجه كردى، اينك بار ديگر به دقت در دو آيه شريفه نظر كن، ببين با چه
بيانى بديع و بى نظير همه مسائل ولايت را بيان كرده است، و ما مطالب آن را در سه
قسمت خلاصه مىكنيم:
اول اينكه:
مهمات و رءوس مسائل مربوط به سرپرستى اموال ايتام و هر محجور عليه ديگر را بيان
كرده و فرموده است كه چگونه بايد آن اموال را تحويل گرفت و حفظ كرد و در رشتهاى
از كسب و تجارت به كارش برد، تا منفعت و سود بدهد، و چگونه در آن تصرف نموده و
چگونه به طفل تحويل داد، و نيز در چه زمانى تحويل گرفت، و در چه زمانى تحويل داد،
و علاوه بر اين با بيان مصلحت عمومى اين مساله، مبناى آن را تحكيم نموده و آن
مصلحت عمومى اين است كه مال- در همه دنيا- براى بحركت در آوردن چرخ زندگى بشر است،
(نه براى انباشتن و يا بر ديگران برترى كردن و امثال آن مترجم )، كه
بيانش گذشت.
دوم: يك اصل
اخلاقى را در ضمن بياناتش گنجاند كه اگر بشر آن را رعايت كند بر طبق شرايعى كه ذكر
شده تربيت مىشود و آن جمله زير است كه مىفرمايد:(وَ
قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً)، حال كه شما سرپرست و ما فوق طفل يتيم
و يا ديوانه شدهايد، بر او تفوق و درشتى نكنيد، بلكه رفتارتان با او سرشار از مهر
و محبت و ادب و رفتارى پسنديده باشد.
سوم اينكه:
توحيد را زير بناى همه آن احكام قرار داده، توحيدى كه به تنهايى در تمامى احكام
عملى و اخلاقى قرآن حاكم است، و به فرض اينكه احكام عملى و دستورات اخلاقى از حيث
تاثير ضعيف شود، تاثير آن هم چنان و در همه موارد باقى است، و اين معنا را در
جمله: (وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً) بيان فرموده.
بحث روايتى
[ (در ذيل آيات گذشته)]
تفسير الدر
المنثور در تفسير آيه:(وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ ...) مىگويد:
ابن ابى حاتم از سعيد بن جبير روايت كرده كه گفت: در غطفان مردى مال بسيار زيادى
كه متعلق به برادر زاده يتيمش بود در تصرف داشت آن گاه كه برادر زادهاش به حد
بلوغ رسيد مال خود را از عمويش مطالبه كرد و عمو از تحويل آن خود دارى نمود، و آن
يتيم بناچار شكايت خود را نزد رسول خدا 6 برد، و در اين مورد بود كه آيه:(وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ ...) نازل شد، (تا
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 278