نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 641
و رسول خدا
6 فرمود: دست بلند كردن يكى از مظاهر استكانت و التماس است كه خداى تعالى (در
مذمت كفار) فرموده: (فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ)(وَ ما يَتَضَرَّعُونَ)- براى پروردگار خود نه استكانت دارند و نه تضرع
و زارى [1].
مؤلف:
اين روايت را صاحب مجمع البيان از مقاتل از اصبغ بن نباته از آن جناب نقل كرده،
سپس گفته ثعلبى و واحدى اين روايت را در تفسيرهاى خود آوردهاند. و نيز گفته همه
عترت طاهره از آن جناب نقل كردهاند، كه معناى نحر بلند نمودن دو دست تا محاذى
گودى زير گلو در هنگام نماز است[2].
و
نيز در الدر المنثور است كه ابن جرير از ابى جعفر روايت كرده كه در ذيل آيه(فَصَلِّ لِرَبِّكَ) گفته است: يعنى نماز بخوان، و در معناى كلمه(وَ انْحَرْ) گفته: يعنى دستها را در آغاز نماز و هنگام گفتن تكبير افتتاح، بلند
كن[3].
و
نيز در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير آيه(فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ) گفته: خداى تعالى به رسول گراميش
وحى فرستاد كه وقتى تكبير اول نماز را مىگويى دستها را تا برابر نحرت- گودى زير
گلويت- بلند كن، اين است معناى نحر[4].
و
در مجمع البيان در ذيل آيه از عمر بن يزيد روايت كرده كه گفت: من از امام صادق (ع)
شنيدم كه در تفسير آيه(فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ)
مىفرمود: اين نحر عبارت است از بلند كردن دستهايت تا برابر صورت[5].
مؤلف:
آن گاه مىگويد: عبد اللَّه بن سنان هم مثل اين حديث را از آن جناب نقل كرده، و
نيز قريب به آن را جميل از آن جناب روايت كرده است[6].
[رواياتى
راجع به زخم زبان زدن به پيامبر 6 در مورد نداشتن
اولاد ذكور، كسى كه زخم زبان زد، و نزول سوره كوثر]
و
در الدر المنثور است كه ابن سعد و ابن عساكر از طريق كلبى از ابى صالح از ابن عباس
روايت كردهاند كه گفت: بزرگترين فرزند رسول خدا 6 قاسم، سپس زينب، و آن گاه عبد
اللَّه، و پس از او ام كلثوم، و آن گاه فاطمه و در آخر رقيه بود، قاسم از دنيا رفت
و اولين كس از فرزندان آن جناب بود كه در مكه از دنيا رفت، و بعد از او عبد اللَّه
از دنيا رفت، و عاصى بن وائل سهمى گفت: نسل او قطع شد، پس او أبتر و بى عقب است،
در