responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 20  صفحه : 642

پاسخش خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه خود عاصى بن وائل ابتر و بدون عقب است‌[1].

و در همان كتاب است كه زبير بن بكار و ابن عساكر، از جعفر بن محمد از پدرش روايت كرده‌اند كه فرمود: قاسم پسر رسول خدا 6 در مكه از دنيا رفت و بعد از دفن جنازه آن جناب رسول خدا 6 به عاصى بن وائل و پسرش عمرو برخورد، عاصى وقتى رسول خدا 6 را از دور ديد گفت:

الآن زخم زبانى به او مى‌زنم، همين كه آن جناب نزديك شد، گفت: چه خوب شد كه اجاقش كور شد، در پاسخ او اين آيه نازل شد:(إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ)[2].

و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت: قريش را رسم چنين بود كه وقتى فرزند ذكور كسى مى‌مرد مى‌گفتند: بتر فلان ، و چون فرزند رسول خدا 6 از دنيا رفت عاصى بن وائل گفت بتر يعنى فرزند ذكورش مرد، و اين فرد (رسول خدا ص) از همه بيشتر بتر شد، (چون هيچ فرزند ذكور برايش نماند)[3].

مؤلف: و در بعضى‌[4] از تواريخ آمده كه شماتت كننده وليد بن مغيره بوده. و در بعضى‌[5] ديگر آمده كه ابو جهل بوده. و در بعضى‌[6] ديگر آمده كه عقبة بن ابى معيط بوده. و در بعضى‌[7] آمده كه كعب بن اشرف بوده، ولى معتبر همان است كه مى‌گفت عاصى بن وائل بوده است.

مؤيد آن، روايتى است كه مرحوم طبرسى آن را در احتجاج از حسن بن على (ع) نقل كرده كه آن جناب در حديثى كه روى سخنش در آن با عمرو بن العاصى است، فرموده: و تو در بسترى مشترك متولد شدى (يعنى مادرت هم با عاصى بن وائل هم بستر مى‌شده و هم با ديگران)، و وقتى متولد شدى عده‌اى از رجال قريش بر سر تو نزاع كردند، ابو سفيان بن حرب گفت اين پسر از نطفه من است. وليد بن مغيره گفت: از من است. عثمان بن حارث و نضر بن حارث بن كلده، و عاصى بن وائل هر يك ادعا كردند كه از من است، تا آنكه از ميان همه آنان لئيم‌تر و بى حسب و نسب‌تر و خبيث‌تر و ستمكارتر و زناكارترشان عاصى بن وائل زورش بر سايرين چربيد و تو را به خود ملحق ساخت.

و نيز اين تو بودى كه براى بر شمردن افتخاراتت به خطبه ايستادى، و گفتى اين منم.


[1] الدر المنثور، ج 6، ص 403.

[2] ( 2، 3) الدر المنثور، ج 6، ص 403.

[3] ( 2، 3) الدر المنثور، ج 6، ص 403.

[4] ( 4 و 5 و 6 و 7) روح المعانى، ج 30، ص 248.

[5] ( 4 و 5 و 6 و 7) روح المعانى، ج 30، ص 248.

[6] ( 4 و 5 و 6 و 7) روح المعانى، ج 30، ص 248.

[7] ( 4 و 5 و 6 و 7) روح المعانى، ج 30، ص 248.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 20  صفحه : 642
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست