نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 425
مؤلف: اين
معنا در الدر المنثور هم از عبد بن حميد از آن جناب روايت شده[1].
و
از تفسير عياشى نقل مىكنند كه به سند خود از جابر از امام باقر (ع) روايت كرده كه
فرمود: على (ع) شخصى را نزد اسقف نجران فرستاد تا بپرسد اصحاب اخدود چه كسانى
بودند، اسقف پاسخى فرستاد امام فرمود اينطور كه او پنداشته نبوده، و به زودى من
داستان اصحاب اخدود را برايتان مىگويم.
خداى
عز و جل مردى از اهل حبشه را به نبوت برگزيد، مردم حبشه او را تكذيب كردند،
پيامبرشان با كفار نبردى را آغاز كردند ولى يارانش همه كشته شدند، و خود و جمعى از
اصحابش اسير شدند، آن گاه براى كشتنش گودالى درست نموده، از آتش پر كردند، آن گاه
مردم را جمع آورده گفتند هر كس بر دين ما است و دستور ما را گردن مىنهد كنار
برود، و هر كس بر دين اين مردم است بايد به پاى خود (داخل) در آتش شود، اصحاب آن
پيامبر براى رفتن در آتش از يكديگر سبقت مىگرفتند، تا نوبت به زنى رسيد كه كودكى
يك ماهه در بغل داشت، همين كه خيز گرفت تا در آتش شود ترس از آتش و ترحم در باره
كودك بر دلش مستولى شد، ولى كودك يك ماههاش به زبان آمد كه مادر مترس، من و خودت
را در آتش بينداز، براى اينكه اين مجاهدت در راه خدا، به خدا سوگند ناچيز است، زن
خود و كودكش را در آتش افكند، و اين يكى از كودكانى است كه در كودكى به زبان آمده[2].
مؤلف:
اين معنا در الدر المنثور (نيز) از ابن مردويه از عبد اللَّه بن نجى از آن جناب
نقل شده[3].
و
نيز الدر المنثور از ابن ابى حاتم از طريق عبد اللَّه بن نجى از آن جناب نقل كرده
كه فرمود: پيامبر اصحاب اخدود، حبشى بود[4].
و
نيز از ابن ابى حاتم و ابن منذر از طريق حسن از آن جناب روايت آورده كه در تفسير
آيه اصحاب الاخدود فرمود: اهل حبشه بودند[5].
و
بعيد نيست از روايات وارده در باره اصحاب اخدود استفاده شود كه داستان اصحاب اخدود
يك داستان نبوده، بلكه وقايع متعددى بوده كه يكى در حبشه و يكى در يمن و يكى در
عجم اتفاق افتاده، و آيه شريفه مىخواهد به همه داستانها اشاره كند. و در اين
ميان