نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 481
آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، وى گفت:
پروردگارا خودت را به من نشان بده، تا به سوى تو نظر كنم، گفت: هرگز مرا نخواهى
ديد.
و نيز فرمود:(وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً) با اينكه من قبلا تو
را آفريدم، در حالى كه هيچ چيزى نبودى،[1]
و باز فرموده:(فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ) خداى تعالى
نخست به ايشان فرمود بميريد، و سپس آنها را زنده كرد.[2]
و نيز فرموده:(نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ) ما شما و
آنها را روزى مىدهيم.[3] و همچنين
مىفرمايد:(الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ
هَدى) موسى به فرعون گفت: پروردگار ما كسى است كه نخست هر چيزى را خلق كرد
و سپس آن را هدايت نمود.[4] و نيز
فرمود:(ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا) سپس نظر
رحمت خود را به ايشان برگردانيد تا توبه كنند.[5]
بطورى كه ملاحظه مىكنيد اين آيات كلام خدا ، خلقت ،
ميراندن ، زنده كردن ، رزق ، هدايت
و توبه را زمانى مىداند، و همه را يكسان زمانى مىداند.
اين آن
حقيقتى است كه انديشيدن در آيات قرآن و بحث و تفسيرى كه سر و كار آن تنها با خود
قرآن است در خصوص معناى كلام دست مىدهد، و اما اين سؤال كه از نظر علم كلام، كه
خود علمى جداگانه است، و متخصصين آن را متكلمين گويند، سخن گفتن خدا چه معنا دارد؟
و متكلمين گذشته، در اين باره چه گفتهاند؟ و نيز اين سؤال كه علم فلسفه در اين
باره چه اقتضايى دارد؟ پاسخ آن انشاء اللَّه به زودى مىآيد.
اين را هم
بايد دانست كه لفظ كلام يا تكليم از الفاظى است كه خداى
تعالى در قرآن آن را در غير مورد انسان استعمال نكرده، بلكه لفظ كلمه ،
و يا لفظ كلمات را در غير مورد انسان استعمال كرده، مثلا نفس آدمى را
در آيه زير، كلمه خوانده، و فرمود:
(وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ)[6] و دين خدا
را كلمه خوانده و فرموده:(وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ
الْعُلْيا).[7]