نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 454
و حتى آن هم
كه به وى مىگويد: ساكت باش، جمعهاش جمعه نيست[1].
مؤلف:
در اين روايت بيان قبلى ما كه در وجه اتصال اين آيه به ما قبل داشتيم تاييد شده
است.
و
در تفسير قمى در ذيل آيه(قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ
هادُوا) آمده كه در تورات نوشته شده بود: اولياى خدا همواره آرزوى مرگ دارند[2].
و
در كافى به سند خود از عبد اللَّه بن سنان از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود:
مردى نزد ابو ذر آمد، و گفت: اى أبا ذر چرا ما از مرگ بدمان مىآيد؟ فرمود: براى
اينكه شما دنيا را آباد و آخرت را خراب كردهايد، و لذا از انتقال از خانه آباد به
خانه خراب بدتان مىآيد[3].
گفتارى
در اينكه منظور از تعليم حكمت چيست [توضيحى در باره رابطه سنتهاى عملى با مبانى
اعتقادى]
انسان
در زندگى محدودى كه دارد، و سرگرم آبادى آن است، چارهاى ندارد جز اينكه در آنچه
مىخواهد و آنچه نمىخواهد تابع سنتى باشد، و حركات و سكنات و تمامى مساعى خود را
بر طبق آن سنت تنظيم نمايد.
چيزى
كه هست اين سنت در اينكه چه نوع سنتى باشد، بستگى به رأى و نظريه انسان، در باره
حقيقت عالم و حقيقت خودش دارد، و خلاصه بستگى به جهان بينى و انسان بينى، و رابطه
ميان انسان و جهان دارد. به شهادت اينكه مىبينيم اختلافى كه امتها و اقوام در
جهان بينى و نفس بينى دارند، باعث شده كه سنتهايشان هم مختلف شود.
آرى،
كسى كه براى ما وراى عالم ماده وجودى قائل نيست، و هستى را منحصر در همين عالم
ماده مىداند، و پيدايش عالم هستى را مستند به اتفاق و تصادف مىبيند، و انسان را
موجودى مىپندارد مادى محض، كه هستىاش در فاصله بين تولد و مرگ خلاصه مىشود، و
براى خود سعادتى به جز سعادت مادى، و در اعمالش هدفى به جز رسيدن به مزاياى مادى
از قبيل مال و اولاد و جاه و امثال آن دنبال نمىكند، و به جز لذتگيرى از متاع
دنيا و رسيدن به لذائذ مادى و يا لذائذى كه منتهى به ماديات مىشود آرزويى ندارد،
و معتقد است كه مهلتش