نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 396
را از حركت
بازداشت، اين حيوان را بازداشته.
آن
گاه عمر بن خطاب را احضار كرد تا او را به سوى مكه بفرستد، تا از اهل مكه اجازه
ورود به مكه را بگيرد، و در ضمن خودش در آنجا مراسم عمره را انجام داده قربانيش را
ذبح كند. عمر عرضه داشت من در مكه يك دوست دلسوز ندارم، و از قريش بيمناكم، چون
خودم با آنان دشمنم، و ليكن به نزد مردى راهنمايى مىكنم كه در مكه خواهان دارد، و
در نظر اهل مكه عزيزتر از من است، و او عثمان بن عفان است. رسول خدا 6 تصديق
كرد.
لا
جرم عثمان را احضار نموده نزد ابى سفيان و اشراف مكه فرستاد تا به آنان اعلام
بدارد: پيامبر به منظور جنگ نيامده، بلكه تنها منظورش زيارت خانه خدا است، چون
خانه خدا در نظر آن جناب بسيار بزرگ است. قريش وقتى عثمان را ديدند نزد خود نگه
داشتند، و نگذاشتند نزد رسول برگردد.
از
سوى ديگر به رسول خدا 6 و به مسلمانان رساندند كه عثمان كشته شده، فرمود: حال كه
چنين است ما از اينجا تكان نمىخوريم تا با اين مردم بجنگيم، آن گاه مردم را دعوت
كرد تا بار ديگر با او بيعت كنند، خودش از جاى برخاست نزد درختى كه آنجا بود رفت،
و به آن تكيه كرد و مردم با او بر اين پيمان بيعت كردند، كه با مشركين بجنگند و
فرار نكنند.
عبد
اللَّه بن مغفل مىگويد: من آن روز بالاى سر رسول خدا 6 ايستاده بودم، و شاخهاى
از چوب سمرة در دستم بود كه مردم را از پيرامون آن جناب دور مىكردم، تا يكى يكى
بيعت كنند، و در آن روز نفرمود بر سر جان با من بيعت كنيد، بلكه فرمود بر اين بيعت
كنيد كه فرار نكنيد.
زهرى
و عروة بن زبير و مسور بن مخرمه، در روايتى گفتهاند: رسول خدا 6 از مدينه بيرون
آمد و حدود هزار و چند نفر از اصحابش با او بودند، تا به ذو الحليفه رسيدند. در
آنجا رسول خدا 6 حسب معمول در حج قران و افراد كفش پارهاى به گردن قربانىهاى
خود انداخت، و كوهان بعضى از آنها را خونآلود ساخت و به نيت عمره احرام بست و
شخصى از قبيله خزاعه را كه در جنگها پيشقراول او بود پيشاپيش فرستاد تا از قريش
خبر گرفته وى را آگاه سازد.
و
هم چنان پيش مىرفت تا گودال اشطاط كه در نزديكى غسفان است رسيد. در آنجا پيشقراول
خزاعى خدمتش رسيده عرضه داشت: من فاميل كعب بن لوئى و عامر بن لوئى را
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 396