responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 18  صفحه : 395

عمير از ابن سنان از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: سبب نزول اين آيه و اين فتح چنان بود كه خداى عز و جل رسول گرامى خود را در رؤيا دستور داده بود كه داخل مسجد الحرام شود و در آنجا طواف كند، و با سر تراشان سر بتراشد. و رسول خدا 6 اين مطلب را به اصحاب خود خبر داد، و دستور داد تا با او خارج شوند.

همين كه به ذو الحليفه (مسجد شجره) رسيدند، احرام عمره بسته، و قربانى با خود حركت دادند، رسول خدا 6 هم شصت و شش قربانى با خود حركت داد، در حالى كه به احرام عمره تلبيه گفتند، و قربانيان خود را با جل و بى‌جل حركت دادند.

از سوى ديگر وقتى قريش شنيدند كه آن جناب به سوى مكه روان شده، خالد بن وليد را با دويست سواره فرستادند، تا بر سر راه آن جناب كمين بگيرد، و منتظر رسيدن آن جناب باشد. خالد بن وليد از راه كوهستان پا به پاى لشكر آن جناب مى‌آمد. در اين بين رسول خدا 6 و اصحابش به نماز ظهر ايستادند، بلال أذان گفت، و رسول خدا 6 به نماز ايستاد. خالد بن وليد به همراهان خود گفت: اگر همين الان به ايشان كه سرگرم نمازند بتازيم همه را از پاى در خواهيم آورد. چون من مى‌دانم كه ايشان نماز را قطع نمى‌كنند، و ليكن بهتر است كه در اين نماز حمله نكنيم، صبر كنيم تا نماز ديگرشان برسد كه از نور چشمشان بيشتر دوستش مى‌دارند، همين كه داخل آن نماز شدند حمله مى‌كنيم در اين بين جبرئيل بر رسول خدا 6 نازل شد، و دستور نماز خوف را آورد كه مى‌فرمايد:(وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ ...).

امام صادق (ع) مى‌فرمايد: فرداى آن روز رسول خدا 6 به حديبيه رسيد، و آن جناب در بين راه اعرابى را كه مى‌ديد دعوت مى‌كرد تا به آن جناب بپيوندند، ولى احدى به وى نپيوست، و از در تعجب مى‌گفتند: آيا محمد و اصحابش انتظار دارند داخل حرم شوند با اينكه قريش با ايشان در داخل شهرشان نبرد كرده و به قتلشان رساندند و ما يقين داريم كه محمد و اصحابش هرگز به مدينه برنمى‌گردند ...[1].

و در مجمع البيان از ابن عباس روايت كرده كه: گفت رسول خدا 6 به عزم مكه بيرون آمد، همين كه به حديبيه رسيد شترش ايستاد، و هر چه به حركت وادارش كرد قدم از قدم برنداشت و در عوض زانو به زمين زد. اصحابش پيشنهاد كردند ناقه را بگذار و برويم، فرمود: آخر اين حيوان چنين عادتى نداشت، قطعا همان خدا كه فيل (ابرهه)


[1] تفسير قمى، ج 2، ص 309.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 18  صفحه : 395
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست