نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 303
چهار ميش از
گوسفندان او براى مرد فقير بگيريد، براى اينكه بر آن مرد فقير رحم نكرده و چنين
معاملهاى با او كرده.
ناثان
به داوود گفت: اتفاقا آن مرد خود شما هستيد، و خدا تو را عتاب مىكند و مىفرمايد:
بلاء و شرى بر خانهات مسلط مىكنم و در پيش رويت همسرانت را مىگيرم، و آنان را
به خويشاوندانت مىدهم، تا در حضور بنى اسرائيل و آفتاب با آنان هم بستر شوند، و
اين را به كيفر آن رفتارى مىكنم كه تو با اوريا و همسرش كردى.
داوود
به ناثان گفت: من از پيشگاه رب عذر اين خطا را مىخواهم. ناثان گفت:
خدا
هم اين خطاى تو را از تو برداشت و ناديده گرفت و تو به كيفر آن نمىميرى، و ليكن
از آنجا كه تو با اين رفتارت دشمنانى براى رب درست كردى كه همه زبان به شماتت رب
مىگشايند، فرزندى كه همسر اوريا برايت زاييده خواهد مرد. پس خدا آن فرزند را مريض
كرد و پس از هفت روز قبض روحش فرمود، و بعد از آن همسر اوريا سليمان را براى داوود
زاييد[1].
و
در كتاب عيون است كه- در باب مجلس رضا (ع) نزد مامون و مباحثهاش با ارباب ملل و
مقالات- امام رضا (ع) به ابن جهم فرمود: بگو ببينم پدران شما در باره داوود چه
گفتهاند؟ ابن جهم عرضه داشت: مىگويند او در محرابش مشغول نماز بود كه ابليس به
صورت مرغى در برابرش ممثل شد، مرغى كه زيباتر از آن تصور نداشت. پس داوود نماز خود
را شكست و برخاست تا آن مرغ را بگيرد. مرغ پريد و داوود آن را دنبال كرد، مرغ
بالاى بام رفت، داوود هم به دنبالش به بام رفت، مرغ به داخل خانه اوريا فرزند حيان
شد، داوود به دنبالش رفت، و ناگهان زنى زيبا ديد كه مشغول آب تنى است.
داوود
عاشق زن شد، و اتفاقا همسر او يعنى اوريا را قبلا به ماموريت جنگى روانه كرده بود،
پس به امير لشكر خود نوشت كه اوريا را پيشاپيش تابوت قرار بده، و او هم چنين كرد،
اما به جاى اينكه كشته شود، بر مشركين غلبه كرد. و داوود از شنيدن قصه ناراحت شد،
دوباره به امير لشكرش نوشت او را هم چنان جلو تابوت قرار بده! امير چنان كرد و
اوريا كشته شد، و داوود با همسر وى ازدواج كرد.
راوى
مىگويد: حضرت رضا (ع) دست به پيشانى خود زد و فرمود(إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) آيا به يكى
از انبياى خدا نسبت مىدهيد كه نماز را سبك شمرده و آن را شكست، و به دنبال مرغ به
خانه مردم درآمده، و به زن مردم نگاه كرده و عاشق شده، و شوهر