نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 271
معناى نهى
را افاده مىكند، و مىفرمايد كه خلقت خدا يعنى آن دينى را كه ماموريد به آن متمسك
شويد، تغيير ندهيد، و يا اينكه خلقت خدا را با انكار دلالتش بر توحيد تغيير ندهيد،
و از همين باب است آن تفسيرى كه به ابن عباس نسبت دادهاند كه گفته: منظور از آيه
نهى از اخته كردن انسانها است .
اشكال
اين وجه اين است كه: اولا هيچ دليلى نداريم بر اينكه خلق به معناى دين است و ثانيا
دليلى نيست بر اينكه اعراض از دلالت مخلوقات، و يا انكار دلالت آن تبديل خلق خدا
باشد، و تفسيرى هم كه به ابن عباس نسبت دادهاند فسادش ظاهر است.
هفتم
كلام فخر رازى است كه در تفسير كبير خود گفته: احتمال دارد منظور از(لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ) اين باشد كه خداوند خلايق را براى
عبادت آفريده، و همه آنها بندگان اويند، و اين هرگز تغيير پذير نيست، و بندگان او
چون بندگان عرفى نيستند در بندگان عرفى تبديل هست اين مولا بنده خود را به آن
ديگرى مىفروشد، و يا اصلا آزادش مىكند، ديروز فلانى مولايش بود، امروز ديگرى
مولاى اوست، و يا اصلا مولا ندارد، به خلاف بندگى خدا، كسى نمىتواند از بندگى او
بيرون شود.
پس
اين جمله مىخواهد فساد قول كسانى را كه گفتهاند: عبادت براى تحصيل كمال است،
باطل كند، چون آنها مىگويند بنده وقتى به كمال بندگى خود رسيد، ديگر تكليفى برايش
نمىماند، همه حرامها برايش حلال، و همه واجبات مباح مىشود، و جمله مورد بحث
مىگويد: انسان به هر درجه از كمال هم برسد، باز هم بنده است.
و
نيز مىخواهد گفتار مشركين را باطل كند، كه مىگفتند ناقص، صلاحيت عبادت خدا را
ندارد، بلكه آدميان بندگان كواكبند، و كواكب بندگان خدايند، و نيز مىخواهد گفتار
مسيحيان را باطل كند، كه گفتهاند: خدا در عيسى حلول كرده و او اله شده، در جواب
همه حرفها مىفرمايد:(لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ)،
بلكه همه خلق، بندگان خدايند، و نمىتوانند از بندگى او خارج شوند [1].
اشكالى
كه به گفته وى وارد است اين است كه: بين ملكيت و عبادت تكوينى با ملكيت و عبادت
تشريعى خلط كرده، چون ملك خداى تعالى قابل انتقال و بطلان نيست، زيرا ملك تكوينى
است، به اين معنا كه قيام وجود اشياء به اوست، عبادتى هم كه در مقابل اين ملكيت
قرار مىگيرد، عبادت تكوينى است، يعنى خضوع ذات هر چيزى براى اوست، و