نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 270
است، يعنى
مردم را وادار بر دين (توحيد) كرد و در اين صورت ديگر اشكال تفكيك وارد نمىشود،
مىگوييم: بله، و ليكن آن وقت جمله(لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ)
از ما قبل خود بريده و غير مربوط به آن مىگردد.
علاوه
بر اين در اين وجه خلاف ظاهر روشنى است، چون دين را به معناى توحيد گرفته، و اگر
هم دين به معناى اسلام و يا مجموع دينها باشد، و كلمه فطرت هم بر همان معناى
متبادر خود باشد، كه عبارت است از خلقت، آن وقت تقدير گرفتن كلمه اعنى
درست نمىشود، چون دين به اين معنا غير از فطرت به معناى خلقت است.
سوم
اينكه: كلمه فطرت بدل است از كلمه حنيفا ، و فطرت به معناى ملت است،
اشكال اين حرف همان اشكالى است كه بر وجه سابق كرديم.
چهارم
اينكه:[1]
كلمه فطرت مفعول مطلق است براى فعل محذوف، و مقدر، و تقدير كلام فطر اللَّه
فطرة فطر الناس عليها است، يعنى خدا فطرتى درست كرد كه انسانها را نيز بر آن
فطرت مفطور كرده كه فساد اين وجه حاجت به توضيح ندارد.
پنجم
اينكه: معناى آيه اين است كه: پيروى كن از دين، آنچه را كه فطرت خدا بر آن
دلالت دارد، و آن همان است كه ابتداى خلقت، تو را بر آن دلالت مىكند، زيرا خداوند
طورى موجودات را آفريد و تركيب و صورتگرى نمود، كه دلالت كند بر اينكه صانعى قادر،
عالم، حى، قديم و واحد دارد، صانعى كه هيچ چيز شبيه او نيست، و او نيز به هيچ چيز
شبيه نيست.
اشكال
اين وجه اين است كه: مبتنى است بر اينكه كلمه فطرت به تقدير
اتبع- پيروى كن منصوب شده باشد، هم چنان كه ابو السعود و قبل از او ابو مسلم
مفسر، اين نظريه را دادهاند، آن وقت مراد از پيروى فطرت، پيروى دلالت فطرت و خلقت
مىشود، و مراد از عدم تبديل الخلق تغيير نپذيرفتن خلقت، است، در
دلالت كردن بر وجود صانع، و صفات كريمه او، و اين وجه از نظر معنا نزديك به همان
وجهى است كه ما براى آيه ذكر كرديم چون ما نيز كلمه فطرت را حمل بر
وادارى نموديم، ليكن اين اشكال متوجه وجه مذكور مىشود كه آيه شريفه عام است، و
وجهى ندارد كه به توحيد اختصاص يابد.
ششم
اينكه:[2]
كلمه لا در جمله(لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ
اللَّهِ) در عين اينكه نفى است،