نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 130
قرآن را بر
تو واجب كرده، قبلا هم كه تورات را به قرآن تشبيه كرده بود، و نجات دادن بنى
اسرائيل را هم قبل از فرستادن تورات آورده بود، تا مقدمه براى نزول تورات باشد، و
بنى اسرائيل با اخذ به آن و عمل به آن امامان و وارثان باشند.
پس
در نتيجه معناى آيه اين مىشود: آن كسى كه قرآن را بر تو واجب كرد تا بر مردم
بخوانى و ابلاغ كنى و دستوراتش را به كار بندى به زودى تو را به آن محلى
برمىگرداند كه اين برگشتنت عود باشد و آنجا معادت شود هم چنان كه تورات را بر
موسى نازل كرد و با نزول آن قدر و منزلت خودش و قومش را بالا برد.
و
معلوم است كه رسول خدا 6 قبلا در مكه بود، مكهاى كه در آن همه گونه شدائد و
فتنهها را ديد، آن گاه مهاجرت كرد و سپس بدانجا برگشت، در حالى كه فتح و فيروزى
داشت و در حالى كه پايههاى دينش محكم، و اركان ملتش مستحكم شده بود، بتهاى مكه
را بشكست، و بنيان شرك را ويران ساخت، و مؤمنين وارث آن سرزمين شدند، در حالى كه
از آنجا با ذلت و خوارى بيرون گشته بودند.
و
اگر كلمه معاد را نكره آورد، براى اين است كه به عظمت اين عود اشاره
كند، و بفهماند كه اين برگشتن قابل قياس به بودن قبلىاش در مكه نيست و تاريخ هم
اين معنا را تصديق مىكند.
(قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ)-
اين جمله مؤيد معنايى است كه ما براى معاد كرديم، چون نظير جملهاى
است كه موسى (ع) وقتى كه مردم تكذيبش كرده، و آيات بيناتش را به سحر نسبت دادند-
گفت:(رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ وَ
مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ).
در
اين آيه رسول گرامى خود را دستور مىدهد به فرعونهاى زمان خود، يعنى بزرگان
مشركين، كه تكذيبش كردند، و به سحر نسبتش دادند، همان را بگويد، كه موسى (ع) به آل
فرعون گفت، چون كه تكذيبش كردند، و به سحر نسبتش دادند.
زيرا
مشابهت تامى هست ميان بعثت آن جناب و موسى (ع)، و همچنين سير دعوتشان، هم چنان كه
از داستان وارده در اين سوره ظاهر مىشود، و هم چنان كه با تامل در آيه(إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى
فِرْعَوْنَ رَسُولًا)[1]
كاملا ظاهر مىشود.
[1] به سوى شما رسولى فرستاديم تا شاهد بر شما باشد، هم چنان كه
به سوى فرعون نيز رسولى فرستاديم. سوره مزمل، آيه 15.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 130