اين جمله عطف است بر جمله بل ربكم ... يعنى گفت:(لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ)،
كلمه كيد ، به معناى تدبير و چارهجويى پنهانى عليه كسى و به ضرر او
است، و اينكه فرمود:(بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا
مُدْبِرِينَ) دلالت دارد بر اينكه مردم آن شهر گاهگاهى دسته جمعى به بيرون شهر
مىرفتند، حال يا عيدشان بوده و يا مراسمى ديگر، و در آن روز شهر خالى مىشده، و
ابراهيم (ع) مىتوانسته نقشه خود را عملى كند.
سياق داستان، و طبع اين كلام اقتضا دارد كه جمله(وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ) به معناى تصميم عزم آن جناب عليه بتها باشد، چون بسيار مىشود كه از
تصميم عزم، تعبير به قول مىكنند، مثلا مىگويند: من اين كار را حتما مىكنم، چون
حرفش را زدهام، يعنى تصميمش را عزم كردهام.
و بعيد است كه مخاطب به اين كلام مردم شهر، يعنى امت وثنيت باشد، چون
امت نامبرده امتى نيرومند، و داراى شوكت و حميت و تعصب نسبت به بتها بودهاند، و
ابراهيم (ع) هم براى آنان مردى ناشناس بوده، چون در ميان آنان نشو و نما نكرده، و
اين ابتداى دعوت ابراهيم (ع) به دين توحيد بوده، و جز او هيچ كس دين توحيد را
نداشته، و از همه اينها گذشته اين با حزم و احتياط سازگار نيست، كه ابراهيم (ع)
دشمن خود را كه يك امت است، به نيت خود خبر دهد، آن هم به اين صراحت كه به ايشان
بگويد: روزى كه همه به بيرون شهر مىرويد، من به حساب بتهايتان مىرسم، و اين در
مثل به آن مىماند كه شخصى راز دل خود را نزد كسى كه بايد از او پنهان باشد فاش
سازد. مگر اينكه احتمال دهيم اين حرف را به بعضى از مردم شهر گفته، به كسانى كه
مىدانسته از آنها تجاوز نمىكند، و اما اينكه به عموم مردم چنين حرفى را زده باشد
به هيچ وجه معقول نيست.
راغب گفته: كلمه جذ به معناى خرد كردن چيزى است، به شمش
خرده شده طلا، و يا طلاهاى تكه تكه هم جذاذ مىگويند، و از اين باب است آيه شريفه(فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً)[1]. و
بنا به گفته وى معناى آيه اين مىشود كه: ابراهيم (ع) بتها را قطعه قطعه