نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 370
حق روبرو گردد، و با آن در بيفتد، تا به
خيال خود آن را از بين برده، خودش جاى آن را بگيرد، ولى خدا به دست حق خود، او را
از بين ببرد و نابودش كند.
پس اعتقاد حق هيچ وقت در زمين ريشهكن نمىشود، هر چند كه در بعضى
ادوار حاملين آن در اقليت قرار گيرند و يا ضعيف شوند و همچنين كمال حق هرگز از اصل
نابود نمىشود هر چند كه گاهى اضداد آن زياد گردند، و نصرت الهى هرگز از رسولان
خدا جدا نمىشود هر چند كه گاهى به اصطلاح، كاردشان به استخوان برسد آن چنان كه
مايوس شوند و خيال كنند كه به كلى تكذيب شدند.
و اين همان معنايى است كه از جمله(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ) استفاده مىشود، چون اين جمله اعراض و اضراب از جمله قبلى است كه
مىفرمود:
خداوند عالم را به لعب نيافريده و يا از جمله(لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً) كه
مىفهماند خلقت عالم ناشى از اتخاذ لهو نيست، و اينكه فرمود: نقذف به
خاطر اينكه استمرار را مىرساند دلالت دارد بر اينكه حق را به چنگ باطل انداختن
سنت جارى و هميشگى خدا است و در اينكه فرمود: نقذف ... فيدمغه دلالت
دارد بر اينكه هميشه غلبه با حق است و در اينكه فرمود:(فَإِذا هُوَ زاهِقٌ) دلالت بر اين معنا است كه
اين درگيرى حق با باطل ناگهانى صورت مىگيرد و وقتى كه ديگر كسى اميد نمىبرد كه
حق غالب شود و باطل فرار كند، و چون آيه شريفه مطلق است نمىتوان گفت مقصود حق و
باطل در عقايد يا در سيره و سنت و يا در خلقت است بلكه همه را شامل مىشود و معنا
اين است كه ما عالم را براى بازى خلق نكرديم و نخواستيم سرگرمى براى خود تهيه كنيم
بلكه سنت هميشگى ما اين بوده كه باطل را با حق بزنيم و آن چنان بزنيم كه او را
هلاك كند و ناگهان مردم ببينند كه دارد از بين مىرود چه اينكه آن باطل حجتى باشد
يا عقيدهاى كه حجت و عقيده حق آنها را نابود مىكند، و چه اينكه عمل و سنتى باطل
باشد كه عمل و سنت حق آنها را از بين مىبرد هم چنان كه در قراى ظالمه گذشته چنين
شد و عذاب استيصال آن اعمال و سنتها را از بين برد و چه اينكه باطل چيز ديگرى
باشد.
بعضى از مفسرين آيه را با آيه قبل تفسير كرده و گفتهاند معنايش اين
است كه:
ليكن ما نمىخواهيم لهو اتخاذ كنيم بلكه كار ما اين است كه
همواره حق را كه يكى از مصاديقش جد است بر باطل كه يكى از مصاديقش لهو است غلبه
دهيم .
و ليكن اين تفسير خطا است چون اعتراف ضمنى دارد بر اينكه لهوى در كار
خدا هست چون قبلا گفتگويى از لهو، غير از لهو منسوب به خدا و نهى آن نبوده پس حق
اين است
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 370