responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 13  صفحه : 510

داستان موسى و همراهش و خضر خبر داد، عرض كردند داستان آن شخصى كه دنيا را گرديد و مشرق و مغرب آن را زير پا گذاشت بگو ببينم چه كسى بوده. خداى تعالى آيات‌(وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ ...) را نازل فرمود[1].

مؤلف: تفصيل اين روايت را در آنجا كه داستان اصحاب كهف را آورديم نقل نموديم، و در اين معنا در الدر المنثور[2] از ابن ابى حاتم از سدى از عمر مولى غفره نيز روايتى آمده.

خواننده عزيز بايد بداند كه روايات مروى از طرق شيعه و اهل سنت از رسول خدا 6 و از طرق خصوص شيعه از ائمه هدى (ع) و همچنين اقوال نقل شده از صحابه و تابعين كه اهل سنت با آنها معامله حديث نموده (احاديث موقوفه‌اش مى‌خوانند) در باره داستان ذى القرنين بسيار اختلاف دارد، آن هم اختلافهايى عجيب، و آن هم نه در يك بخش داستان، بلكه در تمامى خصوصيات آن. و اين اخبار در عين حال مشتمل بر مطالب شگفت‌آورى است كه هر ذوق سليمى از آن وحشت نموده، و بلكه عقل سالم آن را محال مى‌داند، و عالم وجود هم منكر آن است. و اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقايسه نموده مورد دقت قرار دهد، هيچ شكى نمى‌كند در اينكه مجموع آنها خالى از دسيسه و دستبرد و جعل و مبالغه نيست. و از همه مطالب غريب‌تر رواياتى است كه علماى يهود كه به اسلام گرويدند- از قبيل وهب ابن منبه و كعب الاحبار- نقل كرده و يا اشخاص ديگرى كه از قرائن به دست مى‌آيد از همان يهوديان گرفته‌اند، نقل نموده‌اند. بنا بر اين ديگر چه فائده‌اى دارد كه ما به نقل آنها و استقصاء و احصاء آنها با آن كثرت و طول و تفصيلى كه دارند بپردازيم؟.

لا جرم به پاره‌اى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده مى‌گذريم، و به نقل آنچه كه تا حدى از اختلاف سالم است مى‌پردازيم.

از جمله اختلافات، اختلاف در خود ذو القرنين است كه چه كسى بوده. بيشتر روايات بر آنند كه از جنس بشر بوده، و در بعضى‌[3] از آنها آمده كه فرشته‌اى آسمانى بوده و خداوند او را به زمين نازل كرده، و هر گونه سبب و وسيله‌اى در اختيارش گذاشته بود. و در كتاب خطط مقريزى از جاحظ نقل كرده كه در كتاب الحيوان خود گفته ذو القرنين مادرش از


[1] تفسير قمى، ج 2، ص 40.

[2] الدر المنثور، ج 4، ص 240.

[3] اين قول را الدر المنثور( ج 4، ص 241) از احوص بن حكيم از پدرش از رسول خدا6 و از شيرازى از جبير بن نفير از رسول خدا6 و از عده‌اى از خالد بن معدان از رسول خدا6 و نيز از عده‌اى از عمر بن خطاب روايت كرده.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 13  صفحه : 510
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست