تصريف امثال به معناى برگرداندن و دوباره آوردن و با
بيانهاى مختلف و اسلوبهاى گوناگون ايراد كردن است، و مثل به معناى
توصيف مقصود است به چيزى كه آن را مجسم و ممثل كند و ذهن شنونده را به آن نزديك گرداند،
و كلمه من در جمله(مِنْ كُلِّ
مَثَلٍ) براى ابتداء غايت است، مراد اين است كه ما هر مثلى را كه روشنگر راه
حق و راه ايمان و شكر باشد براى ايشان بيان كرديم، ولى بيشتر مردم جز راه كفران را
نپيمودند، و اين كلام همانطور كه ملاحظه مىكنيد، در مقام توبيخ و ملامت است.
و در جمله(أَكْثَرُ النَّاسِ)، اسم ظاهر ناس به جاى ضمير هم به كار رفته،
و در اصل اكثرهم بوده، و شايد جهت اين تعبير اين بوده كه خواسته است
اشاره به اين نكته كند كه سر كفران ايشان همين است كه ناسند هم چنان كه در آيه(وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً)[1] نيز گذشت كه كفران، خاصيت انسان بودن است.
و معناى آيه اين است كه سوگند مىخوريم كه ما در اين قرآن براى مردم
مكرر مثلها آورديم كه حق را برايشان روشن مىكرد، و ايشان را به ايمان به ما و شكر
نعمتهاى ما دعوت مىنمود، و ليكن بيشتر مردم جز راه كفران نپيمودند و شكر ما
نگزاردند.
[مشركين از در عناد و لجاجت، ايمان آوردن خود را به انجام معجزاتى
غريب و ناممكن مشروط مىكنند]
كلمه فجر به معناى باز كردن و شكافتن است، و همچنين است
كلمه تفجير با اين تفاوت كه تفجير مبالغه و بسيارى را هم مىرساند،
و ينبوع به معناى چشمهاى است كه آبش خشك نمىشود، و كلمه
خلال به معناى وسط و اثناء هر چيزى است، و كسف جمع كسفه است هم
چنان كه قطع جمع قطعه است، هم بر وزن آن است و هم به معناى آن، و كلمه
قبيل به معناى مقابل است، مانند عشير كه به معناى معاشر است و كلمه
زخرف به معناى طلا است، و رقى به معناى صعود و بالا رفتن است.
اين آيات آن معجزاتى را حكايت مىكند كه قريش عليه رسول خدا 6
اقتراح و از وى مطالبه مىكردهاند. و با وجود قرآن كه معجزه جاودانى است ايمان
آوردن خود را مشروط به آن مىنمودند، چون مىخواستند قرآن را يك دستى گرفته آن را
خوار بشمارند.
و معناى آن اين است كه قالوا يعنى قريش گفتند:(لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ) اى
محمد به تو