نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 422
كه از حكم حرمت تخلف
مىكردند، و روايات، شاهد بر آن است و به قول خود روح المعانى مسلمان و كافر، آن
را مىخوردند، در خود آيات هم تعبيراتى كه شاهد بر اين معنا باشد هست، از جمله
عبارت: (فَهَلْ أَنْتُمْ
مُنْتَهُونَ)- آيا شما دست بر مىداريد
از آن است.
و اما اينكه
از ابن عباس نقل كرده كه سكر در لغت حبشه به معناى سركه است، اين هم دليلى كه
بتوان بر آن اعتماد نمود ندارد، و استعمال الفاظ غير عربى هر چند در قرآن زياد است
مانند استبرق و جهنم و زقوم و غير اينها و
ليكن اين استعمالات در مواردى است كه مانعى از قبيل ابهام و اشتباه در بين نباشد،
و اما لغت سكر كه در زبان عربى به معناى شراب است و در زبان حبشه به معناى سركه
است، باعث اشتباه و ابهام است و چگونه ممكن است به كتابى كه بليغترين كلام، كلام
آنست نسبت دهيم كه در جايى كه گفتگو از سركه دارد كلمه خل كه لفظ عربى
بسيار خوبى است را رها كند و كلمه سكر را كه زبان حبشى است و در زبان عربى ضد آن
را مىفهماند بكار ببرد؟
و اما اينكه
به ابى عبيده نسبت داد اشكالش در اول بحث گذشت، بدانجا مراجعه شود.
و اما نسبتى
كه به حنفىها داد كه گفتهاند مراد از سكر مويز است، و آيه دلالت دارد بر جواز
شرب كمى از آن به حدى كه مستى نياورد چون آيه در مقام منت نهادن است، اشكالش اين
است كه آيه بيش از اين دلالت ندارد كه مردم از خرما و انگور سكر مىگرفتند و اما
منت نهادن بر مردم به هيچ وجه از آيه استفاده نمىشود، آيه تنها در مقام شمردن
نعمتهاست كه در ضمن خرما و انگور را هم اسم مىبرد، پس خرما و انگور نعمت است نه
هر قسم استفادهاى كه مردم از آن مىكنند، چه حلال و چه حرام، و اگر همه استعمالات
مردم را نعمت مىدانست اتخاذ سكر را در مقابل رزق حسن قرار نمىداد، با اينكه اين
مقابله دلالت بر نوعى عتاب و سرزنش دارد و مىخواهد بر مردم تعريض كند كه چرا از
آن دو شراب مسكر مىگيرند، هم چنان كه بيضاوى[1]
و غير او نيز بر آن اعتراف نموده است.
به علاوه، در
خود آيه لفظ سكرى كه مقيد به مويز يا شراب باشد وجود ندارد و نه مقيد به كمى كه به
حد مستى برسد و نه به چيزى ديگرى. پس اگر اتخاذ سكر از منتهاى خدا بوده و آيه
دلالت بر جواز آن مىكند، بايد ملتزم شويد كه آيه صريح در حليت همه