مقصود از
خلقت انسان، خلقتى است كه در نوع انسان جريان مىيابد و آن قرار دادن نسل انسان از
نطفه است، پس اگر آدم ابو البشر و عيسى بن مريم (ع) از نطفه خلق نشدهاند منافات
با اين آيه ندارد.
[غرض از
ذكر اينكه خلقت انسان از نطفهاى ناچيز است بيان بىشرمى و وقاحت بشر است]
كلمه
خصيم صفت مشبه از خصومت است كه آن هم به معنى جدال است، و اين آيه هر چند
ممكن است حمل شود بر اينكه مىخواهد بر بشر منت گذارد كه او را از يك قطره آبى پست
و بى ارزش بصورت انسانى كامل الخلقه و گوينده و خبر دهنده از هر كوچك و بزرگ
آفريده، و ليكن از آنجايى كه آيات بسيارى كه در اين معنا در قرآن كريم آمده در
مقام بيان بى شرمى و وقاحت بشر است، بهتر اين است كه اين آيه را نيز حمل بر همين
معنا كرده بگوئيم مىخواهد پررويى و وقاحت بشر را برساند و او را بر اين بىشرميش
توبيخ كند، علاوه بر اين، ذيل آيه قبلى هم كه خدا را از شرك مشركين منزه مىكرد
مؤيد اين احتمال است.(وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ
وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
كلمه
انعام جمع نعم است كه به معناى شتر و گاو و گوسفند است، و بدين
جهت اينها را نعم ناميدهاند كه ظاهر بشره و پوست بدنشان نرم است بخلاف حافر[1] كه زبر است، اين معنايى است كه در
مجمع البيان كرده[2]. و در
مفردات گفته: كلمه دفء بر خلاف برد است يعنى به معناى
گرما است.[3] و گويا
مراد از گرما، گرمايى است كه بوسيله پوست و پشم و كرك اين حيوانات بدن را با آن
گرم مىكنند و از سرما نگه مىدارند، و يا مراد از آن، خود آن چيزيست كه بدن را
گرم مىكند.
و مراد
از منافع ، ساير استفادههايى است كه از اين حيوانات مىشود از شيرشان
و گوشت و پى و ساير منافعشان، و كلمه لكم در آيه شريفه ممكن است متعلق
به كلمه خلقها باشد، و جمله(فِيها دِفْءٌ وَ
مَنافِعُ) حال براى
[1] حيواناتى كه در پاهايشان سم وجود دارد، مانند اسب و قاطر و
الاغ.