responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 347

ملكم ارزانى داشتى ... ، و ليكن در اينكه اين گفتار چگونه دلالت دارد بر سجده كردن خود يوسف ابهام هست و وجهش براى ما روشن نيست.

اين روايت را عياشى نيز در تفسير خود از محمد بن سعيد ازدى رفيق موسى بن محمد بن رضا (ع) نقل كرده كه به برادر خود گفت: يحيى بن اكثم به من نامه نوشته و از مسائلى سؤال كرده، اينك به من بگوييد ببينم معناى آيه‌(وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً) چيست؟ آيا راستى يعقوب و فرزندانش براى يوسف سجده كردند؟

مى‌گويد: وقتى اين مسائل را از برادرم پرسيدم در جواب گفت: سجده يعقوب و فرزندانش براى يوسف، از باب اداى شكر خدا بود كه جمعشان را جمع كرد، مگر نمى‌بينى خود او در مقام اداى شكر در چنين موقعى گفته:(رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ ...)[1].

و اين روايتى كه عياشى آورده با لفظ آيه موافق‌تر است، و از نظر اشكال هم سالم‌تر از آن روايتى است كه قمى آورده.

و نيز در تفسير عياشى از ابن ابى عمير از بعضى از راويان شيعه از امام صادق (ع) روايت شده كه در ذيل آيه‌(وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ) فرمود: عرش به معنى تخت است، و در معناى جمله‌(وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً) فرموده: اين سجود ايشان عبادت خدا بوده.[2] و نيز در همان كتاب از ابى بصير از ابى جعفر (ع) روايت كرده كه در حديثى فرمود: يعقوب و فرزندانش نه روز راه پيمودند تا به مصر رسيدند، و چون به مصر رسيدند و بر يوسف وارد شدند، يوسف با پدرش معانقه كرد و او را بوسيد و گريه كرد، و خاله‌اش را بر بالاى تخت سلطنتى نشانيد، آن گاه به اتاق شخصى خود رفت و عطر و سرمه استعمال كرد و لباس رسمى سلطنت پوشيده نزد ايشان بازگشت،- و در نسخه‌اى آمده كه سپس بر ايشان درآمد- پس وقتى او را با چنين جلال و شوكتى ديدند همگى به احترام او و شكر خدا به سجده افتادند، اينجا بود كه يوسف گفت:( يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ‌) ...(بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي ).

آن گاه امام فرمود: يوسف در اين مدت بيست سال، هرگز عطر و سرمه و بوى خوش استعمال نكرده بود، و هرگز نخنديده و با زنان نياميخته بود، تا آنكه خدا جمع يعقوب را جمع نموده و او را به پدر و برادرانش رسانيد.[3]


[1] تفسير عياشى، ج 2، ص 197، ح 82.

[2] تفسير عياشى، ج 2، ص 197، ح 85.

[3] تفسير عياشى، ج 2، ص 197، ح 83.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 347
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست