نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 255
مناسبت است كه عقل را
هم حلم مىنامند، چون عقل عبارت است از استقامت تفكر، و نيز از آن باب
است كه حد بلوغ و رشد را حلم مىنامند، و در قرآن هم فرموده: (وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ
الْحُلُمَ)- وقتى اطفال شما به حد
حلم رسيدند [1] يعنى زمان
بلوغ و حد بلوغ عقل، و نيز از همان باب است حلم - به صداى زير حاء- كه
به معناى حوصله، ضد كم تحملى است، چون حوصله عبارت از ضبط نفس و كنترل طبع است از
اينكه دچار هيجان غضب شود، و در عقوبت طرف عجله كند، و اين خود ناشى از استقامت
فكر است.
راغب در باره
ريشه اين كلمه گفته كه: اصل آن حلم بكسر حاء است، و ليكن اثبات اين حرف خالى از
تكلف نيست.[2]
[معناى
اضغاث و احلام و مراد معبرين كه به پادشاه مصر گفتند رؤياى تو اضغاث
احلام است و ما به تاويل احلام عالم نيستيم]
و باز راغب
در باره معناى كلمه ضغث گفته كه: به معناى يك دسته ريحان و يا علف و
يا شاخه درخت است و جمع آن اضغاث مىشود، كه در قرآن هم آمده آنجا كه
فرموده، (خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً)[3]- يك دسته
شاخه (چوب) به دست بگير و اگر در قرآن خوابهاى پريشان را كه حقايقش روشن
نيست به دستههايى از چوب و يا ريحان تشبيه كرده و فرموده(قالُوا
أَضْغاثُ أَحْلامٍ) براى اين بوده كه خواب پادشاه مصر به نظر ايشان يك دسته
خاطرات غير مربوط به هم بوده.[4] و اگر يك
رؤيا را دستههايى از احلام خوانده به اين عنايت بوده كه بفهماند ادعاى ايشان اين
بوده كه خواب پادشاه صورتى در هم و بر هم از رؤياهاى مختلفى است كه هر كدام براى
خود تعبير جداگانهاى داشته و چون يك يك آنها مشخص نيست و با هم مخلوط شده لذا
وقوف به تعبير آنها براى معبر دشوار گشته.
آرى چه بسا
مىشود كه آدمى در يك خواب از يك رؤيا به رؤياى ديگر، و از آن به رؤياى سومى و
همچنين به رؤياهاى ديگر منتقل مىشود، و خصوصيات هر يك از آنها با خصوصيات آن
ديگرى مخلوط مىگردد، و در نتيجه اضغاث احلامى مىشود كه وقوف بر حقيقت يك يك آنها
مشكل و بلكه ممتنع مىگردد، شاهد اين مطلب هم اين است كه خواب مذكور را به عبارت
اضغاث (دستههايى) احلام (خوابهايى) تعبير كرده، و هر دو كلمه را نكره يعنى بدون الف
و لام آورده، و گواهى آن بر گفتار ما مخفى نيست.