نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 566
و صالح و شعيب و محمد
(ع)، كه پارهاى از سرگذشتهاى زندگى شعيب (ع) در سورههاى اعراف و هود و شعراء و
قصص و عنكبوت آمده است.
شعيب (ع) از
اهل مدين بوده (و مدين شهرى بوده در سر راه شام، راهى كه از شبه جزيره عربستان به
طرف شام مىرفته) و آن جناب با موسى بن عمران (ع) معاصر بوده و يكى از دو دختر خود
را در برابر هشت سال خدمت به عقد آن جناب در آورده و اگر موسى خواست ده سال خدمت
كند خودش داوطلب شده و اين دو سال جزء قرارداد نبوده[1]،
موسى (ع) ده سال وى را خدمت كرد و سپس از آن جناب خدا حافظى نموده، با خانوادهاش
از مدين به طرف مصر رهسپار شد.
و قوم اين
پيغمبر يعنى اهل مدين بت مىپرستيدند، مردمى برخوردار از نعمتهاى الهى بودند.
امنيت و رفاه و ارزانى قيمتها و فراوانى نعمت داشتند ولى فساد در بينشان شيوع
يافت مخصوصا كمفروشى و نقص در ترازو و قپان[2]،
لذا خداى تعالى شعيب را بسوى آنها مبعوث كرد و دستور داد تا مردم را از پرستش
بتها و از فساد در زمين و نقص كيلها و ميزانها نهى كند و آن جناب مردم را بدانچه
مامور شده بود دعوت كرد، اندرزشان داد، انذارشان كرد، بشارتشان داد، و مصايبى كه
به قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسيده بود به يادشان آورد، و در احتجاج
عليه كارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بليغ كرد اما جز بيشتر شدن طغيان و
كفر و فسوق در آنان نتيجهاى نگرفت.[3] مردم مدين
بجز چند نفر به وى ايمان نياوردند بلكه در عوض شروع به اذيت او و مسخره كردن و
تهديدش نموده، مردم ديگر را از پيروى آن جناب بر حذر داشتند، بر سر هر راهى كه به
جناب شعيب منتهى مىشد مىنشستند و رهگذران را از اينكه نزد شعيب بروند
مىترساندند و كسانى كه به وى ايمان آورده بودند را از راه خدا منع مىكردند و راه
خدا را كج و معوج نشان مىدادند و مىخواستند هر چه بيشتر اين راه را زننده در
نظرها جلوه دهند.[4] و سپس
شروع كردند به تهمت زدن، گاهى او را ساحر خواندند و زمانى كذابش معرفى كردند[5] و خود آن جناب را تهديد كردند كه
اگر دست از دعوتت برندارى سنگسارت خواهيم