responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 10  صفحه : 498

بشارت پنجم آياتى است كه آيات 24- 30 سوره ذاريات آمده و فرموده:(هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ فَراغَ إِلى‌ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ)[1].

بحث پيرامون داستان بشارت چند ناحيه دارد:

اول: اينكه آيا اين بشارت يكى بود، و همان بوده كه در آن نام اسحاق و يعقوب براى ابراهيم و ساره برده شده، و مدتى كوتاه قبل از هلاكت قوم لوط صورت گرفته؟ و يا اينكه بشارت دو بار تحقق يافته و دو قصه دارد: يكى آن داستانى كه مشتمل است بر بشارت به ميلاد اسماعيل و ديگرى آن داستانى كه متضمن بشارت به ميلاد اسحاق و يعقوب است؟

چه بسا كه مفسرينى احتمال دوم را ترجيح داده باشند، البته اين احتمال مبنى بر اين است كه قصه‌اى كه در سوره ذاريات آمده صريح باشد در اينكه حضرت ابراهيم براى آنان گوساله بريان آورده و از نخوردن آنان بترس افتاده باشد و بعد از بشارت، ترسش زايل شده باشد، و همسر عجوز و عقيم آن جناب غير از ساره كسى نيست چون قطعا مادر اسحاق، ساره، تنها همسر عقيم آن جناب بوده، و ذيل آيات، ظهور در اين دارد كه اين ترس و بشارت بعد از هلاكت قوم لوط بوده چون ملائكه براى ابراهيم شرح دادند كه: ما مامور به هلاكت قومى مجرم شديم و چنين و چنان كرديم و چند نفر مؤمنى كه در آن قوم بودند بيرون كرديم و جز يك خانواده از مؤمنين كسى را نيافتيم و از آن قوم آثارى باقى گذاشتيم براى عبرت آيندگان، البته افرادى از آيندگان كه از عذاب اليم خدا مى‌ترسند. و نظير اين آيات، آيات سوره هود است كه در آن ملائكه براى برطرف كردن ترس از ابراهيم قبل از هر سخن گفتند:(إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‌ قَوْمِ لُوطٍ)


[1] آيا خبر آمدن ميهمانان محترم ابراهيم به تو رسيده؟ آن زمان كه بر او در آمدند و سلام را به زبان اداء كردند ابراهيم نيز گفت: سلام بر شما مردم ناشناس. آن گاه بطور سرى نزد اهل خود شده گوساله‌اى فربه كه روغن از آن مى‌چكيد بياورد. پس آن را به نزديك ميهمانان گذاشت و پرسيد، آيا نمى‌خوريد؟ و وقتى ديد نمى‌خورند، در خود احساس ترس كرد، ميهمانان گفتند: مترس و او را به فرزندى دانا بشارت دادند. در اين هنگام همسرش كه مژده را شنيده بود، با صيحه و فرياد بيامد و محكم به صورت خود زد و گفت: پير زالى نازا را چه رسد به اين حرفها. فرشتگان به او گفتند: آرى، اين بشارت درست است پروردگار تو آن را فرموده كه تنها حكيم و عليم است.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 10  صفحه : 498
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست