مىبينيم قرآن با چه لحن قاطعى به آنها پاسخ مىگويد: كه نه «تبديل» در اختيار پيامبر است، نه «تغيير»، و نه حتى دير و زود شدن وحى.
به راستى چه افكار پست و خامى داشتند، پيامبرى را مىخواستند كه پيرو خرافات و هوسهاى آنها باشد، نه پيشوا، رهبر، مربّى و راهنما!.
***
2- پاسخ به تقاضاى دوم
قابل توجه اين كه: پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ دو تقاضاى آنها، تنها به عدم توانائى بر انجام خواسته دوم قناعت مىكند و مىفرمايد: من نمىتوانم از پيش خود آن را تغيير دهم، و با اين بيان، خواسته اول نيز به طريق اولى نفى شده است؛ زيرا هنگامى كه تغيير بعضى از آيات از صلاحيت پيامبربيرون باشد، آيا ممكن است تعويض مجموع اين كتاب آسمانى، در اختيار او قرار گيرد؟
اين يك نوع فصاحت در تعبير است، كه قرآن در نهايت فشردگى و اختصار، همه مسائل را بازگو مىكند، بدون يك جمله يا يك كلمه زائد و اضافى.
***
3- چگونه ممكن است پيامبر افكار خود را تا چهل سالگى مكتوم دارد؟
ممكن است گفته شود: دليلى كه در آيات فوق بر نفى انتساب قرآن به شخص پيغمبر صلى الله عليه و آله اقامه شده كه حتماً از ناحيه خدا است، قانعكننده نمىباشد.
چه ارتباطى است بين اين كه اگر اين كتاب مستند به پيامبر صلى الله عليه و آله باشد، حتماً بايد نمونه آن را قبلًا از او شنيده باشند؟
پاسخ اين سؤال با كمى دقت روشن مىشود؛ زيرا طبق آنچه روانشناسان گفتهاند: نبوغ فكرى و اكتشاف و ابداع مسائل تازه و نو ظهور در انسان، معمولًا