responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 10  صفحه : 38
تو را نزد من بگذارند. «و هنگامى كه (مأمور يوسف) بارهاى آنان را بست، جام آبخورىِ (پادشاه) را در بار برادرش گذاشت» چون براى هر كدام بارى از غلّه مى‌داد (فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِى رَحْلِ أَخِيهِ).
البتّه اين كار در نهان انجام گرفت و شايد جز يكى از مأموران كسى ديگر از آن آگاه نشد. در اين هنگام مأموران كيل موادّ غذايى مشاهده كردند كه اثرى از پيمانه مخصوص و گران‌قيمت نيست، در حالى كه قبلًا در دست آنها بود، به همين خاطر هنگامى كه قافله آماده حركت شد «كسى صدا زد: اى اهل قافله، شما دزد هستيد» (ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ).
برادران يوسف عليه السلام از شنيدن اين جمله سخت تكان خوردند و وحشت كردند، زيرا هرگز چنين احتمالى به ذهنشان راه نمى‌يافت كه بعد از آن‌همه احترام و اكرام، متّهم به سرقت شوند.
* «آنان رو به‌سوى او كردند و گفتند: چه چيزى گم كرده‌ايد؟» (قَالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ مَاذَا تَفْقِدُونَ).*
مأموران در پاسخ «گفتند: جام مخصوص پادشاه را» گم كرده‌ايم و به شما مظنون هستيم (قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ).
«و (چون جام گمشده، گران‌قيمت و مورد علاقه پادشاه است) هر كس آن را بياورد يك بارِ شتر (غلّه) به او داده مى‌شود» (وَ لِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ).
بعد گوينده اين سخن براى تأكيد بيشتر گفت: «و من ضامن آن (پاداش) هستم» (وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ).*


نام کتاب : تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 10  صفحه : 38
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست