ابوعلى: نه، زيرا عقل مشتق از عقال است وآن به معنى منع وبازدارندگى است، وچنين مفهومى بر خدا محال است، زيرا چه چيزى مى تواند مانع وباز دارنده خدا باشد؟
اشعرى: اگر اين تعليل صحيح باشد، پس نبايد گفت خدا حكيم است، زيرا اين واژه از «حِكمة اللجام» (دهنه اسب) گرفته شده وهمگى مى دانيم كه دهنه اسب، آن را از سركشى باز مى دارد، بنابر اين، به همان جهت كه درباره عاقل گفته شد، نبايد خدا را «حكيم» ناميد.
ابوعلى: پس علت چيست، كه خدا را با يكى توصيف مى كنى نه با ديگرى؟
اشعرى: اسامى واوصاف خدا توقيفى است ونياز به اذن خاص دارد، ودر شرع، خدا به يكى توصيف شده نه با ديگرى، از اين جهت، من خدا را به «حكيمى» مى ستايم وهرگز نمى گويم «خدا عاقل است». ودر توصيف خدا، قياس وقاعده ميزان نيست[1].
ما در صحت واستوارى اين مناظره شك وترديد داريم، به دلائل زير:
1ـ از مجموع بيوگرافى شيخ اشعرى استفاده مى شود كه پس از بازگشت ازمكتب اعتزال، پيوند او با استادش ابوعلى قطع شده وپيوسته، پيوند خود