responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى نویسنده : سبحانی، علیرضا    جلد : 2  صفحه : 218

«فرمان ما براى چيزى كه هستى آن را بخواهيم، اين است كه بگوييم باش وآن چيز پديد مى آيد».

اشعرى با اين آيه چنين استدلال مى كند:«اگر قرآن مخلوق خدا باشد، بايد خدا براى ايجاد آن، سخنى چون«كن» بگويد وچون خود لفظ«كن» نيز مخلوق است، براى ايجاد آن نيز لفظ ديگرى لازم است، در اين صورت بايد يكى از دو نظر را برگزيد:

الف: بگوييم، قول خدا(كن) مخلوق نيست، در اين صورت نتيجه مى گيريم كه براى خدا كلامى غير مخلوق هست وآن لفظ«كن» مى باشد.

ب: قرآن به وسيله لفظ«كن» وآن نيز در پرتو لفظ دوم، وآن نيز در سايه سومى پديد آمده است وبه همين ترتيب تا بى نهايت پيش مى رود، وچون شقّ دوم محال است، ونتيجه آن اجتماع يك رشته علل ومعلولات به صورت بى نهايت است، قطعا شقّ نخست متعين خواهد بود[1].

پاسخ، اولا: استدلال اشعرى بر اين اساس استوار است كه خدا در آفريدن موجودات از لفظ«كن» كمك مى گيرد، لفظى كه از اصوات وحروف تركيب يافته است، وكار خدا در مقام آفريدگارى بسان كار فرمايى است كه به هنگام خواستن كارى به زير دستان خود با لفظ«بكن» و«نكن» دستور مى دهد، در حالى كه چنين تصورى درباره خدا تشبيه كردن خالق به مخلوق است، ويك فرد موحد بايد از آن دورى جويد. اصولا چگونه ممكن است خدا در آفرينش آسمان وزمين از چنين لفظى كمك بگيرد، در حالى كه معناى آن خطاب به معدوم است وخطاب جدى به معدوم، امكان پذير نيست؟ برخى از اشاعره براى دفاع از مكتب خود مى گويند


[1] ابانه ،ص52ـ53.

نام کتاب : فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى نویسنده : سبحانی، علیرضا    جلد : 2  صفحه : 218
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست