عبارت
است از آنچه برآورنده غرض تكليف است. با نبود لطف مقرّب، غرض تكليف حاصل نمىآيد؛
مانند وعد، وعيد، تشويق و تهديد كه بنده را بر طاعت بر مىانگيزد و از گناه باز
مىدارد (كشف المراد، 351؛
ارشاد الطّالبين، 277؛ الالهيّات،
3/ 52). لطف مقرّب در توانايى و قدرت بندگان براى طاعت يا معصيت دخلى ندارد. آنان
مىتوانند طاعت كنند يا روى به معصيت نهند. قدرت بر تكاليف، در گرو آن است كه
بندگان، آنها را به واسطه پيامبران بازشناسند و از ابزارهاى مادّى نيز بهرهمند
باشند و فرض بر اين است كه چنين مقدمات و وسايلى حاصل است.
متكلّمان
در اين باره كه آيا لطف مقرّب بر خداوند واجب است يانه، به اختلاف افتادهاند.
نظريّه اماميّه بر آن است كه اگر برآورده شدن غرض تكليف، بر لطف خداوند متوقف است،
لطف بر او لازم است. قرآن كريم و روايات بزرگان معصوم (ع) نيز بر اين حقيقت گواهى
مىدهند (اعراف/ 94 و 168؛ نساء/ 165، بحارالانوار، 5/ 316). از آيات و روايات بر مىآيد كه آنچه شوق بنده را به طاعت
بر مىانگيزد و او را از معصيت دور مىدارد، بر آوردنش بر خداوند واجب است؛ زيرا
بدين سان، تكاليف از بيهودگى و لغو مىرهند. مراد از وجوب بر خداوند آن نيست كه
بندگان بر او حاكميّت دارند؛ بلكه مراد اين است كه اوصاف كمالى خداوند- مانند حكمت
و عدالت- موجد و موجب لطفاند. اين بدان سبب است كه افعال خداوند، مظاهر صفات
اويند؛ همان سان كه صفات الهى، مظاهر ذات متعالى اويند. از اين ديدگاه، لطف خداوند
بر دو گونه است: يكى لطفى كه به نحو عام در اداى تكاليف بيشترينه مكلّفان دخيل
است و اين لطف از باب حكمت بر خداوند واجب است. دوم، لطفى كه بر اداى تكاليف شمارى
اندك از مكلّفان مؤثّر است و اين لطف از جود و فضل الهى سرچشمه مىگيرد بىآنكه بر
او واجب باشد (الالهيّات، 3/ 56).
اشكالات
مخالفان قاعده لطف:
الف.
اگر لطف بر خداوند واجب باشد، هيچ گناهكارى در جهان وجود نخواهد داشت؛ زيرا هيچ
مكلّفى نيست مگر آنكه خداوند مىتواند به لطف خويش او را از گناه دور بدارد؛ امّا
بسيارند مكلّفانى كه راه