گناهكارى در پيش گرفتهاند (شرح الاصول الخسمة، 523؛ الالهيّات،
3/ 56). پاسخ: اين اشكال از اين رو پديد آمده است كه
به تعريف شيعه از لطف راه نيافته است.
بنابر
تعريف شيعه، لطف، قدرت بنده بر معصيت را از ميان نمىبرد؛ بلكه او را به طاعت
نزديك مىسازد و از معصيت دور مىكند بىآنكه به اضطرار و الزام بينجامد.
ب.
آيا خداوند، كافران را نيز از لطف خويش بهرهمند مىسازد؟ اگر پاسخ، آرى است، سخنى
باطل است؛ زيرا بايد غرض لطف حاصل آيد و حال آنكه كافر ايمان نياورده است. اگر
پاسخ، منفى است، يا بدين روى است كه خداوند توانايى آن را ندارد و لازمه اين، عجز
خداوند و باطل است، و يا در همان حال كه خداوند توانايى دارد، كافر را از آن
بهرهمند نمىسازد كه اين اخلال به واجب و بر خداوند محال است (همان، 352). پاسخ: چنان كه گذشت، معناى لطف آن نيست كه غرض
لطف ناگزير حاصل آيد. لطف، فىذاته، لطف است خواه هدف آن حاصل آيد يا نه. اثر لطف
آن است كه مكلّف را به طاعت نزديك مىسازد به گونهاى كه آن را بر معصيت ترجيح
دهد. اينكه مكلّف از لطف بهره نبرد و همچنان در معصيت مانَد، به خود او باز
مىگردد و نيروى اختيارى كه از آن برخوردار است (همان، 353). ج. إخبار از بهشتى
بودن بنده (وعد) يا جهنّمى بودن او (وعيد)، مفسده است؛ زيرا او را مىفريبد و بر
معصيت وامىدارد. بر خداوند محال است كه چنين كند و اين با وجوب لطف ناسازگار است
(همان).
پاسخ: إخبار از بهشتى بودن بنده، اغوا و فريفتن نيست؛ زيرا ممكن است با
الطافى همراه گردد كه بنده را از انگيزه معصيت تهى كند و چون احتمال فريفتن از
ميان مىرود، مفسده بودن مطلق نيز از ميان مىرود. إخبار از جهنّمى بودن بنده نيز
مفسده نيست. اگر إخبار براى جاهلى مانند ابولهب باشد، مفسده پيش نمىآيد؛ زيرا وى
درستى خبر پيامبر 6 را باور ندارد تا إخبار سبب اصرار او بر كفر گردد.
اگر
إخبار براى كسى مانند ابليس باشد كه از درستى خبر پيامبر 6 آگاه است، باز هم او
را به اصرار به كفر نمىكشاند؛ زيرا او مىداند كه با اصرار، عقوبتش افزون مىگردد
(همان، 353).
احكام
قاعده لطف:
1.
بايد ميان لطف و مورد لطف مناسبتى باشد بدين معنا كه