انديشههاى بشرى است كه نمودى ويژه در تشيّع دارد (مجموعه آثار، 2/ 101؛
التّوحيد، 1/ 139). در برابر شيعه و بيشترينه معتزله- كه به عينيّت صفات با
ذات معتقدند- اشاعره صفات را زائد بر ذات مىدانند.
در
نظرگاه اشعرى، صفات عبارت از معانى ازلى هستند كه نه عين ذاتاند و نه غير ذات، و
از گذر آنها، ذات خدا به علم و قدرت و ديگر صفات متّصف مىگردد (مصنفات الشيخ المفيد، 4/ 52 و 53). نظريّه
اشاعره افزون بر آنكه موجب محدوديت ذات خداوند مىشود، ذات را- در اوصاف كمالى- به
غير خويش محتاج مىانگارد، و احتياج با غناى ذاتى خداوند سازگار نيست.
برخى
از معتزليان به «نيابت» ذات از صفات معتقدند؛ بدين معنا كه آنچه از صفات ظهور
مىيابد، از ذات نيز ظاهر مىشود نه آنكه ذات به واقع داراى اين صفات باشد. اينان
را «نفاة»- كسانى كه صفات خدارا نفى مىكنند- مىگويند (محاضرات
فى الالهيّات، 62).
ج.
توحيد افعالى:
بدين
معنا است كه آنچه در هستى انجام مىگيرد، فعل خدا است و آفريدگان همان سان كه در
ذات خويش مستقل نيستند، در تأثير و فعل نيز استقلال ندارند. توحيد افعالى يا
استناد افعال به خداوند، به معناى نفى قانون علّيّت نيست؛ زيرا خداوند اراده كرده
است كه هر كارى از گذر علل و اسباب خود انجام پذيرد هر چند علل و اسباب نيز در
تأثير خويش، مستقل نيستند (الاصول من الكافى، 1/ 183). توحيد افعالى به معناى سلب اراده و اختيار از انسان نيز
نيست.
خداوند،
انسان را مختار آفريده است و انسان با اراده خويش و يارى آنچه خداوند بدو داده
است، منشأ افعال مىشود. معتزله براى تنزيه خدا و نسبت ندادن گناهان و افعال زشت-
مانند ظلم- به خدا، علل و اسباب را در تأثير مستقل دانسته و بر آن رفتهاند كه
ممكنات تنها در ذات خويش به خدا محتاجاند و در فعل، استقلال دارند.
بدين
سان، معتزله، تأثير را به علل و اسباب وا مىگذارند و از همين رو است كه آنان را
«مُفَوِّضة» نيز گويند. معتزله در حقيقت، براى تنزيه خدا از افعال زشت، براى او در
افعال شريك برنهادهاند. در برابر، اشاعره- براى حفظ توحيد افعالى- همه تأثيرات را
به خداوند نسبت داده و هر گونه علّيّت و تأثير را در عالم انكار كردهاند.