بشوِی، ولِی اجازه بگِیر و
استِیذان کن! اگر اِین شخص از اول حقّ دخول نداشت که انصارِی به او
نمِیگفت: هر وقت خواستِی بِیاِیِی اجازه بگِیر!
بلکه به او مِیگفت که اصلاً تو براِی چه داخل شدِی؟! من اصلاً تو
را نه با اجازه و نه بدون اجازه راه نمِیدهم! اِین چهار دِیوارِی
ملک بنده است و من تسلط بر ملک خود دارم؛ حالا مِیخواهِی تو در آنجا
ِیک نخله هم داشته باشِی، داشته باش! به من چه مربوط است؟! مثلاِینکه
صندوقِی در منزل ما به امانت گذاشتهاِی، حالا اِینکه صندوقِی
در منزل به امانت گذاشتهاِی دلِیل مِیشود که در را باز
بگذارِیم! نهخِیر، من اصلاً اجازه نمِیدهم!
در
اِینجا بعضِیها مثل علامه مجلسِی و متأخرِین در تقرِیراتشان
فرمودهاند: «ظاهراً حقّ داشت»[1]
ولِی ما مِیگوِیِیم: نهخِیر، در اِینجا ظهور
نِیست، بلکه قطعاً حق داشته است؛ چون اگر حق نداشت، اِین دخول در منزل
آن انصارِی اصلاً حرام بود و دِیگر نِیازِی به استِیذان
و غِیر استِیذان ندارد! بنابراِین حضرت مِیخواهد
بفرماِید که تو حق دارِی در اِینجا داخل بشوِی، منتها نباِید
اِین حقّت مزاحم با حقّ دِیگرِی باشد؛ وإلاّ حضرت از اول به او
مِیگفتند که ملک، ملک غِیر است و اصلاً حق ندارِی داخل بشوِی!
و اصلاً به استِیذان کارِی نداشتند.
البتّه
اِین درست است و مرحوم صدوق هم در اِینجا به ِیک رواِیت
دِیگرِی تمسّک مِیکند و آن رواِیت را دلِیل مِیگِیرد
بر اِینکه اِین شخص حق نداشته است؛ ولِی آن رواِیت دلِیل
نِیست، بهجهتاِینکه در اِین رواِیت سمره، مسئله ساکت است، ولِی
سکوت در اِین مسئله منافاتِی ندارد؛ چون ما در اِینجا قطعِیت
حقّ عبور را از قرائن و از نحوۀ سؤال و جواب و نحوۀ مماشات رسول خدا
استفاده مِیکنِیم.
آن رواِیتِی
که صدوق بِیان مِیکند، رواِیت اسماعِیل بن مسلم از امام صادق
علِیه السّلام عن النبِی
صلِّی الله علِیه و آله و سلّم است:
قال: قضِیٰ رسول الله صلَِّی الله علِیه و آله و سلّم
فِی رَجلٍ باع نَخلَهُ و استَثنِیٰ