که اختِیار
صِید باشد، حرکت مِیدهم و بعث مِیکنم؛ قبلاً اختِیار
داشتِی، حالا هم اختِیار دارِی. پس اِین استعمال، استعمال
حقِیقِی است و استعمال مجازِی نِیست.
شارع در
اِینجا مکلف را به ِیک امر مباحِی بعث مِیکند و مِیگوِید:
تو باِید اِین را براِی خودت مباح بدانِی و نمِیتوانِی
إباحه را از خودت بردارِی. در اِینجا آن امر را واجب نمِیکند، بلکه
إباحه را براِی آن واجب مِیکند، ِیعنِی براِی او
اِیجاد حکم إباحه مِیکند و بعث به مباح مِیکند. اِین را بعث مِیگوِیِیم؛ حالا
ِیا به لسان امر مِیآِید ِیا به لسان اثبات مِیآِید.
ِیک بار مِیگوِید: «هذا مباحٌ لک.» اِین جملۀ
اثباتِیّه مِیشود. ِیک بار مِیگوِید: «إنِّی أبحتُ لک هذا؛ من اِین را براِی تو مباح کردم!» اِین جملۀ
انشائِیّه مِیشود. ِیک بار مِیگوِید: «ِیَجِبُ أن تَعتَقِدُ بِأنّ هذا مُباحٌ.» اِین هم جملۀ انشائِیّهاِی مِیشود که
وجوب اباحه را در اِینجا مِیرساند. اِین وجوب به معناِی وجوب
متعلق نِیست، بلکه اِین وجوب ِیعنِی اثبات. در اِینجا
مقام، مقام اثبات است و به معناِی الزام است، ِیعنِی الزام و اعتقاد
به اباحه.
بنابراِین
ِیک وقت منظور مولا از اوامر، اِیجاد آن فعل در خارج است؛ و
ِیک وقت هم منظور مولا امر مولوِی است ولِی اِیجاد
نِیست، بلکه بعث به متعلق است. اِین متعلق مِیتواند اختِیار
مخاطب باشد. در اِینجا بعث از بِین نرفته است، وإلاّ اگر اِینطور
باشد شما در استحباب هم باِید بگوِیِید مجاز است؛ چون در استحباب
وقتِی که مولا مِیگوِید که اِین عمل را انجام بده، ِیعنِی
اگر مِیخواهِی اِین عمل را انجام بده و اگر مِیخواهِی انجام
نده، چون ِیک معناِی استحباب همِین است. پس آِیا ما
باِید بگوِیِیم که استعمال امر فقط در وجوب حقِیقت دارد و
حتِّی در استحباب هم حقِیقت ندارد؟! چون در استحباب، انجام ندادن
هم هست؛ ِیعنِی مِیخواهِی انجام بده، مِیخواهِی
انجام نده، ولو اِینکه اگر انجام بدهِی بهتر است. اِینکه «من اِین
امر را از تو مِیخواهم» در استحباب نِیست، چون در استحباب مِیتوانِی
انجام ندهِی. حالا در اباحه هم همِینطور است؛ ِیعنِی من
اِین حالت را از تو مِیخواهم که ِیا صِید بکنِی
ِیا صِید نکنِی. اِین استعمال امر در بعث بهسمت اختِیار
آن متعلق است.