است که استعمال صِیغه در امر، استعمال
مجازِی است، چون در اِینجا بعثِی نِیست؛ مثلاً در (إِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْ) بعثِی نِیست و فقط مِیگوِید که من حرمت صِید
را برداشتم، ولِی نمِیگوِید که بروِید شکار کنِید! پس
در اِینجا امر براِی بعث نِیست. وقتِی که امر براِی بعث نباشد
پس مجازِی مِیشود؛ البتّه مصحّحش را هم عرض کردِیم که بهجهت
اِین است که براِی رفع إنزجار باِید امر به ِیک شِیء با
آن رفع إنزجار تناسب داشته باشد. در اِینجا اِین امر به شِیء با
رفع حرمت از آن شِیء، تناسب دارد و در عرف هم همِینطور است.
آنچه به نظر
مِیرسد اِین است که در اِینجا باز استعمال، استعمال
حقِیقِی است؛ بهجهتاِینکه در اِینجا وقتِی که شارع
مِیگوِید: (وَإِذَا
حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْ) نمِیخواهد بگوِید: من به تو امر مِیکنم صِید
کنِی و تو واقعاً برو صِید کن! بلکه (وَإِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْ) امر بعدالحظر است، ِیعنِی شارع و مولا از
مخاطب اختِیار صِید را مِیخواهد و مِیگوِید:
من از تو مِیخواهم که اختِیار صِید را در خودت اِیجاد
کنِی! اختِیار صِید، نه صِید کردن. اختِیار صِید را
در خود اِیجاد کردن، موجب امر مولوِی به صِید نمِیشود؛ بلکه موجب
بعث براِی اختِیار صِید مِیشود، ِیعنِی وقتِی
که مِیگوِید: (فَٱصۡطَادُواْ) ِیعنِی مخاطب را برمِیانگِیزد
براِیاِینکه اِین صِید را اختِیار کند، و طرفِین
اختِیار علَِیالسّواء هستند. لذا مِیگوِید که اختِیار
صِید را در خودت اِیجاد کن! اما نمِیگوِید که برو صِید
کن! ِیکوقت مِیگوِید: برو صِید کن! اِین امر مِیشود؛
حالا ِیا استحبابِی ِیا وجوبِی. اما ِیکوقت
اختِیار صِید است و مِیگوِید: اختِیار صِید را در
خودتان اِیجاد کنِید! اِین هم بعث است و بعث حرکت است، منتها نه
حرکت به صِید کردن، بلکه حرکت به اختِیار صِید است؛ ِیعنِی
همان حال إباحه و إختِیارِی که قبلاً داشتِید و نسبت به آن
امرِی نبود و جواز بود، الآن شارع در اِینجا بهسمت آن حالت قبلِی حرکت
مِیدهد؛ ِیعنِی قبلاً اِین امر براِیت مُباح بود و بعد
ِیک مانع که (غَيۡرَ
مُحِلِّي ٱلصَّيۡدِ وَأَنتُمۡ حُرُمٌ) بود پِیش آمد، حالا من تو را بهسمت آن حالت قبلِی