اصلاً
به شما هِیچگونه عوض و پاداشِی بدهد، فقط و فقط بهخاطر جلب
محبت او انجام نمِیدهِید؟! آِیا ما همچنِین کارِی را در
اِین دنِیا انجام نمِیدهِیم؟! در اِینجا هم همِینکه
مولا ببِیند که بندهاش اِین امرش را اطاعت نکرده است و از او ناراحت بشود،
همِین ناراحتِی مولا ولو وعِید بر ترک هم نباشد، ولو جهنّمِی
هم در کار نباشد، همِین براِی امِیرالمؤمنِین
علِیه السّلام قابل تحمّل نِیست! آنها که مثل ما نِیستند!
اما برداشت
اصولِیون از اوامر و نواهِی اِین است که اوامر و نواهِی فقط براِی
بهشت و جهنّم آمده است؛ درحالِیکه اوامر و نواهِی فقط براِی تقرّب
آمده است و بهشت و جهنّم ِیکِی از مراتب آن است. در آنجا فقط خود ذات
مطلوب است، نه آثار ذات! اما اِینها اِین مطالب را نمِیفهمند!
بنابراِین
حاصل اشکال دوم اِین شد که در اِینجا حرف اصولِیِین
صحِیح است که مِیگوِیند که عند فقد القرائن و شک بِین
اوامر ارشادِی و اوامر مولوِی، اصل با حمل أخبار و اوامر و نواهِی
بر مولوِیت است، نه بر ارشادِیت؛ نه حرف اِیشان که مِیگوِید:
«اِین اوامر و نواهِی دلالت بر ارشاد مِیکنند، نه دلالت بر
مولوِیت.»
اشکال سوم استدلال آِیةالله سِیستانِی
مسئلۀ
دِیگرِی که در اِینجا هست اِین است که در ما نحنفِیه،
ِیعنِی لا ضرر و
لا ضرار، «لا» بهعنوان نفِی و اثبات
آمده است. اِیشان مِیفرماِیند:
چون مورد، مورد اثبات و نفِی است، غِیر از
نهِی از ضرر ِیا نهِی از انجام فعل، ِیک مسئلۀ
دِیگرِی هم هست و آن اِین است که چون لا ضرر و لا ضرار را به لسان نفِی بِیان
مِیکند، خصوصاً در آنجاهاِیِی که به طباِیع خارجِی
مربوط است، دارد اِین قضِیّه را خارجاً نفِی مِیکند. پس
نفِی، اضافۀ بر آن نهِیِ تحرِیمِی ضمناً مِیخواهد
ِیک سرِی احکام اجرائِیه براِی جلوگِیرِی از
وقوع اِین طبِیعت خارجِی اثبات کند؛ ِیعنِی مِیخواهد
با لسان نفِی بگوِید که همچنِین طبِیعتِی در خارج وجود
ندارد. اما چطور وجود ندارد، درحالِیکه ما مِیبِینِیم وجود
پِیدا مِیکند؟! پس جواب اِین است که اِینکه مِیگوِید
«وجود ندارد»، ِیعنِی براِی جلوگِیرِی از آن وجود
خارجِی مِیخواهد جعل احکام بکند.
منبابمثال وقتِی که
مِیگوِید: «لا ضَرَرَ»، ِیعنِی ضررِی در خارج وجود