در
اِینجا اگر براِی حضرت وعِید بر ترک نباشد آِیا مِیتوانِیم
بگوِیِیم که براِی اِیشان وجوب ندارد و ما باِید رفع
وجوب بکنِیم و مثلاً بگوِیِیم که نماز براِی ائمه
علِیهم السّلام واجب نِیست؟! اِین مطلب صحِیح
نِیست و نماز براِی همه واجب است. پس باِید بگوِیِیم: اِینکه
اِینها از اِین مسائل گذشتهاند به اِین معنا نِیست که دِیگر
وجوب از آنها برداشته شده است، بلکه وجوب سر جاِیش هست، ولِی حکم
براِی اِینها در اِین مرتبه به اِین نحو است که الزام از
ناحِیه شارع هست، ولِی وعِید بر ترک اصلاً وجود ندارد.
بنابراِین
آن اصولِی که در آن همه ِیکطور هستند مِیشود اصول حوزوِی! اما
اگرنه، ما بدانِیم که مراتب تکلِیف براِی هر وضعِی و
براِی هر شخصِی تفاوت پِیدا مِیکند، آنوقت مِیتوانِیم
تکلِیف را به همه گسترش و سراِیت بدهِیم و دِیگر جاِی
اشکالِی باقِی نمِیماند؛ چون در اِینجا عقل حاکم است که شما
در ِیک موقعِیت و وضعِی هستِید که مِیبِینِید
اگر انجام ندهِید مستوجب عقاب هستِید، بعد از اِین مرحله عبور
مِیکنِید و عقل شما در اِینجا ِیک حکم بالاترِی را
مِیکند، آنوقت دِیگر در آنجا مسئلۀ عقاب و مسئلۀ ثواب
نِیست، آنجا مسئلۀ قرب است و دِیگر اصلاً عبادت براِی بهشت و
جهنّم نِیست، بلکه فقط براِی تقرّب است، لذا عقل در آنجا حکم مِیکند
که اگر انجام ندهِی قربِی هم در کار نِیست؛ عقل در هر مرحلهاِی
ِیک حکم دارد.
در
اِینجا اصلاً مسئلۀ جعل شارع نِیست، اما اِیشان مِیگوِیند
که باِید توسط شارع جعل بشود، بنابراِین اِین عبارت «ولا بدّ مِن جَعله مِن قِبل الشّارع» خطا است، چون اِین جعل از قِبل عقل است و
عقل انتزاع مِیکند. بله، عقل براِی هر فردِی انتزاع مِیکند؛
ولِی عقل اولِیا اِین جعل و وعِید بر ترک را انتزاع نمِیکند،
بلکه عقل آنها اهلِیّت عبادت را انتزاع مِیکند ولو بهشت و جهنّمِی
هم اصلاً در کار نباشد! اصلاً اگر خدا بگوِید ما بهشت و جهنّم را برمِیدارِیم
آِیا امِیرالمؤمنِین علِیه السّلام دِیگر عبادت
نمِیکند؟! اولِیا دِیگر عبادت نمِیکنند؟!
اگر
شما ِیک نفر را واقعاً دوست داشته باشِید آِیا عملِی را بدون
اِینکه آن شخص