(أَطِيعُواْ ٱللَهَ
وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ)[1]
ِیا (وَمَن يَعۡصِ ٱللَهَ
وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا
خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ)[2] و امثالذلک که در اِینها نفس اوامر و نواهِی، داعوِیّت
بر فعل و ترک ندارند، بلکه ارشاد به اوامر و نواهِی مولوِیۀ نفسالأمرِیه
هستند، در اِینجا ما مِیبِینِیم که اِینها وعِید
بر فعل ِیا وعِید بر ترک نِیستند، بلکه ارشاد به آن اوامر و
نواهِی هستند و خودشان فِیحدّ نفسه موجب ثواب ِیا موجب عقاب
نِیستند. در اِینطور موارد بعث و زجر هست، اما وعده و
وعِیدِی در کار نِیست.
از
اِینجا استفاده مِیکنِیم که چنانچه قبلاً ِیک سرِی
مبادِی و مقدماتِی وجود داشته است که موجب ِیک نوع ارتباط
بِین مکلف و آن حکم بوده است، آن محتواِی عامّ اِین کلام به همان
مبادِی برمِیگردد؛ مثلاً اگر امر عقِیبالحظر ِیا نهِی
عقِیبالأمر بود، ِیعنِی سابقاً امرِی بوده است و بِین
مکلف و آن حکم ـ که عبارت از آن امر است ـ ارتباطِی برقرار بوده
است، حالا اِین نهِیِی که به آن موضوع تعلق مِیگِیرد، موجب
وعده و وعِید بر ترک و فعل نمِیشود، بلکه همان رفع حظر ِیا رفع
امر را در آنجا مِیکند که موجب اباحه است؛ ِیا مثلاً اگر آن مبادِی،
مبادِیاِی بود که مانند اوامر ارشادِیه قبلاً بِین مکلف و آن
حکم ارتباط برقرار بوده است و اِین اوامر ناظر به آن مبادِی است، در اِینصورت
محتواِی اِین صِیغ امر و نهِی، وعده و وعِید بر فعل و بر
ترک نِیست؛ ِیا مثلاً در باب امر بعد از توهّم نهِی که در آنجا
مِیگوِیِیم: امر و نهِی مولوِی نِیستند، بلکه رفع وجوب
ِیا رفع حظر مِیکنند. پس چنانچه ما قبلاً مبادِیاِی داشته
باشِیم، حمل صِیغه بر همان مبادِی مُحَکَّم است.
حالا
اگر هِیچگونه مبادِی مسبقهاِی بِین مکلف و آن حکم وجود
نداشته است، در اِینصورت شارع از باب امر و تکلِیف مولوِی، وعِید
بر فعل و وعِید بر ترک را جعل