اِین
مراد جدِی مثل لفظ مشترک است، ِیعنِی اگر بخواهد در هر کدام از
معانِی خودش استفاده بشود، نِیاز به قرِینۀ معِیِّنه
دارد؛ مثلاً اگر لفظ امر بخواهد در هر کدام از معانِی استحباب ِیا امر ِیا
تهدِید ِیا امثالذلک استفاده بشود، نِیاز به قرِینۀ
معِیِّنه دارد. شما از ِیک لفظ امر بدون قرِینه دلالت بر
وجوب را نمِیفهمِید، همانطورکه دلالت بر استحباب را نمِیفهمِید
و امثالذلک. قرائن معِیِّنه مصادِیق طلب را تحدِید مِیکنند،
پس اِین معنا حقِیقِی است و مجازِی نِیست.
در اِینجا آن مراد جدِی داعِی
براِی اِین مراد استعمالِی است. آن مصداق، مصداق واقعِی است. ما
ِیک وقت اِینطور مِیگوِیِیم که از طرح اِین
لفظ، ِیک داعِی و ِیک منظور واقعِی دارِیم؛ ولِی ِیک وقت
مِیگوِیِیم که اصلاً لفظ در غِیر موضوعٌله استعمال
شده است. آن اختلافِی که در باب کناِیه است که بعضِیها
کناِیه را در مجاز مِیشمرند، از همِینجا ناشِی مِیشود.
آقاِیان مِیگوِیند که در اِینجا لفظ در غِیر موضوعٌله
خودش استفاده و استعمال شده است؛ مثلاً در «فلانٌ کثِیرُ الرّماد» واقعاً لفظ در کثرت رماد استعمال نشده
است، بلکه در جود و عطا و بخشش استعمال شده است.
بنابراِین
فرقِی نمِیکند که ما لازم را بگوِیِیم و ملزوم را اراده
کنِیم، ِیا ملزوم را بگوِیِیم و لازم را اراده کنِیم. در
هر دوِی اِینها استعمال لفظ در غِیر موضوعٌله خودش است. پس
از اِین نقطهنظر بِین کناِیه و بِین مجاز معروف و مشهور
فرقِی وجود ندارد.
عرض ما
اِین است که شما به چه دلِیل کناِیه را داخل در اقسام مجاز بهحساب
مِیآورِید؟ مگر ما در باب کناِیه، لفظ را در غِیر موضوعٌله
استعمال کردِیم؟! و در کناِیه مگر از لفظ، غِیر موضوعٌله
فهمِیده مِیشود؟! وقتِی که من مِیگوِیم: «فلانٌ کثِیرُ الرّماد» واقعاً منظورم زِیادِی خاکستر است، منتها داعِی
براِی اِیراد اِین لفظ، خود کثرت خاکستر نِیست، بلکه کثرت
خاکستر معبر و وسِیله و نردبان و پل است براِیاِینکه ما به جود و
بخشش او برسِیم، نهاِینکه منظور و داعِیِ اولِی، همِین
کثرت خاکستر باشد. لذا در آنجاِیِی که منظور ما فِیحدّ نفسه
کثرت خاکستر است، کناِیه نِیست، بلکه واقعاً مِیخواهِیم
بگوِیِیم که در خانۀ فلانِی خاکستر زِیاد است و اگر
مِیخواهِی برو از آن