اگر شما از
نظر قانون بلاغت دلِیل دارِید، بگوِیِید که معناِی
اِین جمله به اِین دلِیل غلط است، و خود آن شخص هم مِیتواند
استدلال کند و بگوِید که «لا ضرر
و لا ضرار» جملۀ اسمِیه است و به
اِین دلِیل، دلالت بر زجر و نهِی تحرِیمِی مِیکند.
شما چه دلِیلِی دارِید؟ آِیا حتماً باِید چند مورد پِیش
بِیاِید تا اِینکه شما در ِیک مورد مشکوک استدلال
کنِید؟ الآن همِین مورد خودش بنفسه مورد است و دِیگر
نِیازِی به مورد دِیگر ندارِیم! همِینقدر که از نقطهنظر
بلاغت ثابت شد، اِیشان مِیتواند استدلال کند بر اِینکه «لا» در
اِینجا به معناِی تحرِیم آمده است، و اشکالِی هم ندارد که جملۀ
«لا ضرر و لا ضرار» جملۀ اسمِیه است.
گرچه در
مورد خصوص اِین ترکِیب بعضِیها گفتهاند:
جملۀ اسمِیه در
بعضِی از موارد به معناِی انشاء طلبِی آمده است، ولِی در
اِین ترکِیب «لا»ِی
نافِیه به معناِی انشاء نِیامده است.[1]
ولِی اِین مطلب هم مردود است.
عدم اخلال ندرت ِیک حکم به اصل آن حکم
ِیک دفعه ِیک نفر از
همِین افراد به آقا اعتراض مِیکرد که چرا شما در بالاِی نامهها بسم الله مِینوِیسِید؟
اِیشان مِیفرمودند: «ما اِینهمه دارِیم که نامههاِیِی
که پِیغمبر مِینوشت، همه بسم
الله داشتند. اِین سنت پِیغمبر است.»
آن شخص گفت: «اِین دلِیل
نمِیشود بر اِینکه ما هم در نامههاِیمان بسم الله
بنوِیسِیم! آقا اِین نامهها در زِیر دست و پا
مِیافتد! آن افرادِی که پِیغمبر براِی آنها نامه مِینوشتند
به اِین نامهها احترام مِیگذاشتند؛ ولِیکن الآن اِین نامهها
به زِیر دست و پا مِیافتد.»
اِیشان فرمودند: «به ما چه
مربوط است که به زِیر دست و پا مِیافتد؟! ما باِید
بنوِیسِیم و مردم باِید وظِیفۀشان را انجام بدهند و به
زِیر دست و پا نِیندازند. حالا چون
[1]. رسالة فِی قاعدة
نفِی الضرر، خوانسارِی، ص 204.