چون
نهِی در آنجا به فعل فاعل و به جنبۀ فاعلِی تعلق مِیگِیرد،
نه به معناِی اسممصدرِی، چون معناِی اسممصدرِی
اصلاً عقل و شعور ندارد. آن شِیء ِیا مالِی که الآن از اِین
فرد خارج شده است، ِیا آن حالت نفسانِی، ِیا آن ضرر و ِیا آن
کمبود، اصلاً شاعر نِیست و اصلاً نمِیتواند مورد براِی خطاب باشد؛
بلکه مکلَّفِ شاعر و عاقل، مورد براِی خطاب است.
اگر ما «لا ضرر» را به
معناِی نهِی بگِیرِیم، در اِینصورت آن مواردِی را
که عقل در آنها حاکم به زجر و انزجار است، شامل نمِیشود؛ و اگر در
اِینجا به معناِی نفِی بگِیرِیم، آنوقت در آن
مواردِی که تعلق مِیگِیرد، ضرر به معناِی اضرار است، ِیعنِی
نفِی به فاعل تعلق مِیگِیرد و شامل آنها نمِیشود.
در اِینجا
طبق همان بِیان سابقِی که من عرض کردم، «لا ضرر» به معناِی
نفِی است، ِیعنِی شارع در اِینجا ضرر را برداشته است و
اِین برداشتن ضرر و نفِی آن، به دو صورت است: ِیا به لسان
حکاِیت است ِیا به لسان إخبار است، که آن إخبار خودش از صد تا
نهِی هم بدتر است! ِیعنِی اِین نفِی ِیا به لسان
خودش است و ِیا به لسان نهِی است؛ کأنَّ شارع با اِین لسان إخبار، مسئله
را مفروغٌعنها تلقِّی کرده است که اصلاً ما در اسلام ضررِی
ندارِیم! و کأنَّ مِیگوِید که غلط مِیکنِی به کس دِیگرِی
ضرر بزنِی! و اِین را مفروغٌعنها تلقِی مِیکند.
تا اِینجا راجع به اِین مسئله بود که ما
در اِینجا «لا ضرر»
را به معناِی رفع حکم ضررِی مِیدانِیم. حالا آِیا
اِین رفع حکم ضررِی، تسبِیب به جبران هم هست، ِیعنِی
موجب جعلِ رفعِ حکم ضررِی هم هست ِیا نه؟ اِین دِیگر إنشاءالله
براِی جلسات آِینده. در بحث راجع به لا ضرر، راجع به فقرۀ
دوّم هم بحث مِیکنِیم، بعد وقتِی تمام شد راجع به اِین بحث
مِیکنِیم که در اِینجا تسبِیب به رفع حکم ضررِی هم هست
ِیا نِیست؟
بنابراِین
طبق بِیان گذشته، ماحصل مفاد «لا ضرر» در اِینجا اِین شد که ضرر به معناِی منقصت و ضِیق
و حرج است، و بر فرض هم که به معناِی اضرار باشد و ضرار دلالت بر تأکِید
ِیا ضرر متقابل کند، در اِینجا هم حکم روِی ماهِیت مرغوبٌعنها