ماضِی
و مضارع و امر و جهد و نهِی و اِینها را از تحت اشتقاق بِیرون
ببرِید و بگوِیِید اِینها مشتق نِیستند و مشتق فقط
اختصاص به اسم فاعل و اسم زمان و مکان دارد. آِیا اِینطور است؟! وإلا
در اِینها هم حدث فعلِی نِیست, در ِیَفتَحُ هم حدث فعلِی
نِیست. آِیا ِیَفتَحُ ِیعنِی الآن دارد باز مِیکند؟! نه، سال دِیگر در
را باز مِیکند! آِیا اِینکه حدث فعلِی نِیست، پس
باِید بگوِیِیم ِیَفتَحُ جزء مشتقات بهحساب نمِیآِید؟ آِیا فقط ماضِی مشتق
است، چون در ماضِی فعلِیت دارد پس فقط در ماضِی حدث فعلِیه
است؟ ِیا اِینکه باِید بگوِیِیم که هم فَتَحَ
ِیعنِی قابلِیت فتح را داشت و هم ِیَفتَحُ ِیعنِی
قابِیلت فتح را دارد؟ اِین حرفها چِیست؟! بنابراِین ِیا
شما باِید ساِیر صِیغ را از تحت اشتقاق بِیرون ببرِید
چون حدث فعلِی در آنها نِیست، ِیا اِینکه اصلاً
بگوِیِید که اِین مبدأ اشتقاق، همان است. لازمۀ اسم فاعل و
لازمۀ اِین هِیئت اِین است که عرف ِیک شِیء
دِیگرِی را ضمِیمۀ اِین بکند. وقتِی که من
مِیگوِیم مفتاح، ِیعنِی وسِیلۀ باز کننده.
قابلِیتِ فتح در وسِیله براِی فتح وجود دارد و دِیگر
نِیازِی نِیست که ما قابلِیت را در آن داخل کنِیم.
اِینکه شما مِیگوِیِید وسِیله، ِیعنِی
ِیک امر مستمرِی که در همۀ حالات هست.
همِینطور
مشرق به جاِیِی مِیگوِیند که همِیشه شرق از آنجا به
وجود مِیآِید و همِیشه طلوع از آنجا هست؛ نهاِینکه الآن طلوع
در آنجا فعلِیت دارد. اِینکه من مِیگوِیم محلّ براِی
طلوع، از انتساب اِین محل به طلوع، استمرار فهمِیده مِیشود.
اِین لازمۀ اسم زمان و اسم مکان است؛ نهاِینکه در اِینجا
عرف مبدأ را تغِیِیر داده و گفته است که طلوع با اضافۀ به مبدأ و
با اضافۀ به استمرار و با اضافۀ به مکان، مبدأ است. بنابراِین
جعل اسم مکان براِی اِین است که اضافه بر حدث، چِیزِی را قصد
مِیکنند. جعل اسم فاعل براِی اِین است که اضافه بر آن فعل، ِیک
چِیز دِیگر در اِینجا هست؛ منتها عرف به کسِی ضارب مِیگوِید
که تلبّس حقِیقِیّه و فعلِیه به ضرب دارد، و به کسِی تاجر
مِیگوِید که اِین امر از او استمرار دارد، نهاِینکه فقط
ربطِی به اِتّجر داشته باشد.