و
خرِیدار است و عوض است و معوَّض است، و اِین ربح تجارت است.
اما اِینهاِیِی که در
مقابل پول، در مقابل رِیاست، در مقابل مرجعِیت، در مقابل مرِید و
مرِید پرورِی، در مقابل زن و فرزند و در مقابل مسائل دِیگر، عمرشان
را تلف مِیکنند، اِینها سرماِیۀ عمرشان را از دست مِیدهند.
آن آقاِیِی که براِی زن و فرزندش خرج مِیکند و عمرش را تلف
مِیکند، بعداً همِینها به رِیشش مِیخندند و حتِی
ِیک فاتحه هم براِی او نمِیگِیرند و خودشان اموال را
تقسِیم مِیکنند و مِیروند!
نکتۀ اخلاقِی: مِیزان اهمِّیت دادن به زن
و فرزند
تمام اِینها دنِیا است!
امِیرالمؤمنِین علِیه السلام در نهج البلاغه
عبارتِی دارد:
اِینقدر
براِی بچهات دل نسوزان و زِیادِی سرماِیه نگذار! آن
چِیزِی که بخواهد بشود مِیشود! بچۀ تو بشرِی است که با خدا ارتباط دارد، تو هم بشرِی
هستِی که با خدا ارتباط دارِی! وظِیفهات را انجام بده![1]
انجام دادن
وظِیفه غِیر از اِین است که انسان از خودش ماِیه بگذارد بهطورِیکه
او را موجودِی بدانِیم که اگر اِینطرف و آنطرف شد و قضِیّهاِی
پِیش آمد، انگار از انسان رفته است! باِید وظِیفه را انجام
بدهِیم، در تربِیت رعاِیت کنِیم، در موارد دِیگر
رعاِیت داشته باشِیم؛ اما نهاِینکه حتماً باِید
همِینِی بشود که ما مِیخواهِیم. حضرت مِیخواهند
اِین را بگوِیند که خلاصه ما نباِید کاسۀ داغتر از آش
بشوِیم! اِین عبارت در حِکم نهج البلاغه
است و خِیلِی عبارت جالبِی است. اِین سرماِیۀ شصت
سالِی را که خدا به تو داده است، از تو مِیگِیرد؛ وقتِی که
جناب عزرائِیل سراغت بِیاِید دِیگر سرماِیه از دست رفته
است. خِیلِی خوب، تو اِین سرماِیه را تا موقع مردن خرج
کردِی، در مقابل چه بهدست آوردِی؟! هِیچ چِیز؛ دست خالِی
هستِی! (فَمَا رَبِحَت
تِّجَٰرَتُهُمۡ).
مِیزان تأثِیر عرف و لغت در تلبّس فعل به مبدأ اشتقاق خود
تجارت در اِینجا به معناِی حرفه
نِیست، بلکه به معناِی معامله است. (فَمَا رَبِحَت