مِیافتد، صونًا لکلام الحکِیم عن اللغوِیة، ِیعنِی بهخاطر اِینکه کلام امام از لغوِیت
خارج شود، از اِین ظهور دست برمِیدارِیم و آن ظاهر را بر
صرِیح حمل مِیکنِیم.
همچنِین
وقتِی شخصِی ِیک معنا را از امام نقل مِیکند و کلامش در نقل
به معنا داراِی ظهور است، و راوِی دِیگرِی همِین معنا را
از امام نقل مِیکند و در کلامش تصرِیح است، ما مِیگوِیِیم
نمِیشود امام در اِینجا تناقض فرموده باشد، پس از اِین نقطهنظر
ما ظاهر را بر آن صرِیح حمل مِیکنِیم. منبابمثال ِیک وقت
شخص مِیگوِید که کلام امام اِین است، تا طلبِی را در ضمن
القاء خطابِی به مخاطب القاء کند؛ در اِینجا ما نمِیدانِیم
که آن طلب وجوب است ِیا استحباب؟ دو راوِی ِیک طلب را از امام نقل
مِیکنند، ِیکِی مِیگوِید که امام فرمود: ِینبغِی للصّائم أن ِیترک هذا الأمر
فِی اِیّام صِیامه، ولِی آن
شخص دِیگر مِیگوِید که امام فرمود: لا ِیجوز للصّائم أن ِیترک. در اِینصورت که هر دو راوِی ِیک معنا را نقل مِیکنند،
ولِی ِیکِی به صورت «ِینبغِی» و ِیکِی به صورت «لا ِیجوز»، ما در اِینجا مِیگوِیِیم: «لا ِیجوز»
تصرِیح است و باِید «ِینبغِی» را بر «لا ِیجوز» حمل کنِیم.
ولِی
ما نحنفِیه باب شهادت است و در باب شهادت اگر دو شاهد
بِیاِیند و بر ِیک مطلب شهادت بدهند و کلام ِیکِی از آن
دو شاهد، ظاهر باشد و کلام شاهد دِیگر صرِیح باشد، هِیچوقت ظاهر
را بر صرِیح حمل نمِیکنِیم. منبابمثال در دار زِید که
متنازعٌفِیه بِین دو نفر است، اگر اِین شاهد ِیک شهادت بدهد
که شما از شهادت او ظهور ملکِیّت را بفهمِید و شاهد دِیگر بهنحوِی
شهادت بدهد که شما تصرِیح در ملکِیت براِی عمرو را بفهمِید، شما
ظهور کلام شاهد اول را بر صرِیح کلام شاهد دوم حمل نمِیکنِید؛ چون هر کدام از اِینها در
ِیک وادِی شهادت مِیدهند و نمِیشود اِینها را بر
ِیکدِیگر حمل کرد.
از
اِین نقطهنظر ما نحنفِیه هم باب شهادت است؛ چون صحبت در
اِین است که دو راوِی ِیک مطلب را به ِیک عبارت از امام نقل
مِیکنند و ِیک راوِی مِیگوِید که امام اِین را
نگفت، ولِی راوِی دِیگر مِیگوِید که امام اِین را
گفت، پس اصلاً اِین بحث