شتر، حق
حِیات دارد و اگر بخواهند اِین شتر را از بِین ببرند، اِین
شخص نسبت به حقّ حِیاتِی که راجع به اِین شتر دارد متضرّر مِیشود.
پس بهطور کلِی
در اِینجا موضوع عوض شده است و بهخاطر تبدّل موضوع که از حال مرض به حال
صحّت برگشته است، اگر از اِین نقطهنظر بخواهند اِین شتر را بکشند، چون
شترِی را که مِیکشند مِیخواهند از گوشتش استفاده کنند، ولِی
شترِی را که سالم است براِی حمل بار و حرکت استفاده مِیکنند و بهخاطر
همِین، قِیمت اِین شتر از ده درهم به دنانِیر تبدِیل شده
است؛ وإلاّ خود گوشتش از اوّل ده درهم ارزش داشت و اِینکه مِیخواستند
آن را به ده درهم بفروشند بهخاطر گوشتش بود که ده درهم ارزش داشت؛ ولِی الآن
بهخاطر سلامتش قِیمتش به دنانِیر تبدِیل شده است، پس الآن مثلاً
ده درهم پول گوشت و نود درهم پول سلامتش شده است؛ درحالتِیکه اِین شخص
که مِیخواهد سر و پوستش را بگِیرد، به آن شخص دِیگر نود درهم ضرر
مِیزند، لذا از اِین نقطهنظر باِید خمسش را به او بپردازد.
ما
اِینطور در اِین رواِیت استدلال مِیکنِیم و اِین
نکات و نتاِیج را استنتاج مِیکنِیم. به اِین روش فقهالحدِیث
و شَمُّالفقاهه مِیگوِیند. اِین دو جهت شمّالفقاهه و فقهالحدِیث
اِین است که انسان نکاتِی را که اِین رواِیت براساس آنها
پِیرِیزِی شده است استنتاج کند، آنوقت اِینها را
مبانِی استنباط خود قرار بدهد و در موارد دِیگر بهکار ببرد. منبابمثال
مِیبِینِیم دلِیل اِینکه حضرت راجع به اِین
شترِی که مرِیض بود و بعد سالم شد، اِینطور حکم کردند چِیست؟
دلِیل آن اِین است که الآن اِین شخص مِیخواهد نود درهم به آن
شخص ضرر وارد کند؛ چون قِیمت گوشت با قِیمت شتر سالم متفاوت است، قِیمت
گوشت ده درهم و قِیمت شتر سالم صد درهم است، و در اِینجا نود درهم در
ازاء سلامت است که بهواسطۀ کشتن شتر و دادن سر و پوست به اِین شخص، اِین
نود درهم بهطور کلِی از بِین مِیرود، آنوقت ضرر به آن شخص
وارد مِیشود؛ ولِی نسبت به اِین شخص، ضررِی وارد نمِیشود،
چون اِین شخص فقط سر و پوست را خواسته است، و اگر شتر مرِیض باشد سر و
پوست را