بعد شتر
خوب شد. وقتِی شتر خوب شد، قِیمتش بالا رفت (وقتِی اِین شتر
مرِیض بود داشتند آن را به قِیمت خِیلِی رخِیص مِیفروختند.)
و وقتِی قِیمت بالا رفت، آن شخص آمد و گفت: سر و پوستش را به من بده!
اِین گفت: اگر سر و پوستش را بخواهم به تو بدهم، خودم ضرر مِیکنم. شتر
الآن سالم است و من ضرر مِیکنم. آن گفت: نه، من سر و پوستش را مِی
خواهم، چون من براِی سر و پوستش شرِیک شدهام.»
چند مسئله و
حکم در اِینجا هست:
مطلب اول اِینکه حضرت مِیفرماِیند:
«اِین شخص چون دو درهم داده است باِید اوّلاً خمس قِیمت را
بگِیرد.» ِیعنِی در قبال ده درهم، ِیکپنجم را داده است، پس
باِید ِیکپنجم هم بگِیرد. چرا حضرت مِیگوِیند که خمس
را بده؟ چون موضوع عوض شده است؛ موضوع در آنجا شتر مرِیض بود، ِیعنِی
در آنجا که اِین دو درهم را در ازاء سر و پوست داده بود، در ازاء سر و پوست
شتر مرِیض داده بود، ولِی چون موضوع عوض شده است و شتر سالم شده است، در
اِینصورت دِیگر قضِیّۀ دو درهم برمِیگردد و در
بقِیّۀ اموال داخل مِیشود و نسبت به شتر سالم تسهِیم
مِیشود: دو درهم نسبت به هشت درهم، ِیکچهارم مِیشود؛ ِیکچهارم
نسبت به آن چهار قسمت دِیگر، ِیکپنجمِ کلّ اِین شترِ سالم
مِیشود. لذا حضرت در اِینجا به تسهِیم کل قِیمت در
اِینجا حکم کردهاند.
مطلب دوّم
اِین است که اِین شخص مِیگوِید که پوست و سرش را به من بده، آن
شخص دِیگر بهواسطۀ دادن اِین پوست و سر، متضرّر مِیشود.
لذا اِین شتر الآن حکم آن نخله را پِیدا مِیکند که الآن سر جا
و برپا است و وقتِی او مِیگوِید که نصفِی از اِین نخل
را قسمت کن و به من بده، آن شرِیک دِیگر نسبت به حِیات نخله متضرّر
مِیشود. درست است که الآن نصف نخله را به شرِیکش داده است، ولِی
آن نصف نخله، نصف نخلهاِی است که دِیگر حِیاتش را از دست داده و
به چوب تبدِیل شده است. شما در اِینجا اِین ضرر را چطور تدارک
مِیکنِید؟! آن شخص نسبت به نخله حق حِیات دارد. اِینجا هم
وقتِی شتر سالم مِیشود، اِین شخص نسبت به سلامت اِین