است؟ اگر
ببِینند که ضررِی که بهواسطۀ منع به اِین شخص مِیرسد
مساوِی ِیا أقوِیٰ از ضرر به غِیر است، عقلاء حق را به
صاحب الدّار مِیدهند که دِیوارش را هدم کند؛ آنوقت اِین غرض عقلائِی
مِیشود. اما اگر آن طرف أقوِیٰ باشد دِیگر اِین غرض عقلائِی
نخواهد بود؛ لذا عقلاء مِیگوِیند که اِین کار را نکن. اگر
اِین دار أخرِی نبود، خود همِین غرض فِیحدّ نفسه غرض عقلائِی
بود؛ ولِی غرض عقلائِی با تناسب و ارتباط با اغراض دِیگر
سنجِیده مِیشود. عرض من اِین است که موضوعِیتِی که غرض
عقلائِی پِیدا مِیکند، در گرو ارتباط با بقِیّه ارتباطات و
در گرو مقاِیسه با بقِیّۀ مناسبات و امثالذلک است.
بناءًعلِیٰهذا خود عنوان غرض عقلائِی در اِینجا محدّد موضوع
است و خودش در اِینجا عقد موضوع مِیبندد.
رواِیت
در اِینجا مِیفرماِید: «لِغَِیرِ
حاجَةٍ مِنهُ إلِیٰ هَدمِهِ؛ حاجت به
هدم ندارد.» ِیک وقت حاجت ِیعنِی احتِیاج، ابرام، الزام
و نِیاز. اگر نِیاز باشد غرض عقلائِی مِیشود و اگر
نِیاز آنچنانِی نباشد دِیگر به آن احتِیاج نمِیگوِیند؛
لذا خود حضرت هم در رواِیت اِین مسئله را بِیان مِیکنند. از
اِین نقطهنظر مِیتوانِیم بگوِیِیم: براِی
همساِیهاِی که در جوار همساِیۀ دِیگر زندگِی
مِیکند حقوقِی از طرفِین به همدِیگر تعلق مِیگِیرد
که به آن حقوق جوار ِیا حقوق مدنِیّت مِیگوِیند، و
همِینطور به شخصِی که در ِیک مجتمع زندگِی مِیکند
حقوقِی تعلق مِیگِیرد و مجتمع نسبت به اِین فرد وظاِیفِی
دارد. لذا اِین مسائلِی که در شهر و مدنِیّت و... پِیش
مِیآِید همه براساس جوار است؛ ِیعنِی عقلاء مِیگوِیند
که اِین شخصِی که الآن آمده و در اِینجا جا گرفته است خواهِینخواهِی
خودش را به تعهد به اِین حقوق ملتزم کرده است، وإلاّ مِیرفت در
بِیابان زندگِی مِیکرد!
حکم توسعۀ مسجدالحرام و تخرِیب منازل اطراف آن
روِی همِین اساس، ِیک
رواِیت بسِیار عجِیبِی دارِیم که ناظر به همِین
قضِیّه و مطلب است. اِین رواِیت در مورد هدم بناءهاِیِی
وارد شده است که در حول کعبه و مسجدالحرام است:
در زمان منصور دوانِیقِی آمدند و به منصور
گفتند: «دِیگر حجاج زِیاد شدهاند