ِیک وقت
شخصِی دِیوار خودش را خراب مِیکند و ِیک غرض عقلائِی
دارد. منبابمثال اگر اِین دِیوار خراب نشود به ِیک قسمت از بنا
سنگِینِی وارد مِیکند، لذا مجبور مِیشود که اِین را
خراب کند، وإلاّ بنا بهطور کلِی خراب مِیشود، چون بعضِی از
بناها هست که دِیوار را باِید خراب کنند تا ِیک طرف آن سبکتر بشود
و طرف دِیگر آن سنگِینتر بشود؛ ِیا منبابمثال مِیخواهد
براِی منزلش از حائطِی که دارد ممرِّی باز کند، لذا چارهاِی
ندارد و باِید مقدارِی از دِیوار را خراب کند. اِینها
ِیک غرض عقلائِی است.
حالا
باِید ببِینِیم وقتِی که غرض او عقلائِی است ولِیکن
اضرارِی که به غِیر وارد مِیکند از آن ضررِی که بهخاطر انجام
ندادن اِین کار به خودش وارد مِیشود اقوِیٰ و اشدّ است، آِیا
عقلاء اِین را غرض عقلائِی مِیشمرند؟
منبابمثال دِیوار را خراب مِیکند بهخاطر اِینکه
زِیر اِین دِیوار ِیک تکّه زمِین پِیدا کند و آن را
براِی خودش باغچه کند. ِیک دِیوار ِیک مترِی است و
مِیگوِید: اِین طرف حِیاطم باغچه نِیست، من مِیخواهم
اِین دِیوار را خراب کنم و اِین طرف حِیاطم را باغچه کنم و
درخت و گل بکارم. در اِینجا گرچه اِین ِیک غرض عقلائِی است؛ اما
اِین کارِی که تو الآن انجام مِیدهِی آنقدر
اهمِّیتِی ندارد تا اِینکه بهخاطر آن، اضرار به غِیر وارد
بشود، چون آن طرف هم مِیتوانِی اِین کار را بکنِی و
قضِیّه خِیلِی فرق نمِیکند.
وقتِی
که مِیگوِیند: «لغرضٍ
عقلائِی» آِیا
ِیعنِی هر غرض عقلائِی در هر مرتبه و شدتِی، ِیا
اِینکه نه، غرضِی عقلائِی است که عقلاء آن را بپسندند؟ صحبت در
اِین است که خود عنوانِی که در اِینجا مطرح شده است، ِیعنِی
قضِیّۀ معنونۀ ما به غرض عقلائِی، خودش موارد را تحدِید
مِیکند و مِیگوِید که اگر اِین کار را انجام بدهد عقلاء
اِین را غرض عقلائِی نمِیشمرند و اگر آن عمل را انجام بدهد عقلاء
آن را غرض عقلائِی مِیشمرند.
باِید
ببِینِیم عقلاء در کجا ِیک غرض را عقلائِی مِیشمرند؟
عقلاء اِین را لحاظ مِیکنند که نفعِی که به اِین شخص
مِیرسد با ضررِی که به غِیر مِیرسد در چه حدِی